اشتباه ثبت نشده⁸
ات: باشع
( داخل اتاق )
کوک: نبینم به کسی نزدیک بشی خب
ات: چه ربطی دارع
کوک: خیلی ربط دارع من داداشتم
ات: خب حالا دوساعته یهو چدی داداشم( خنده)
کوک: من داداشت بودم مگ خودت نمیدونم
ات: چرا میدونم ۸۱درصد خون من خون پدر توعه پس توهم ۷۶درصد داداشمی
ات: داداشی( خنده)
جونگ کوک: جون داداشی(خنده)
جونگ کوک : خب بریم دیگ
ات : موافقم
بعد از اتاق رفتن بیرون
تهیونگ: صلام داداش غیرتی
جونگکوک: ( خنده)
ات : خب بچه ها من کلی سئوال در اوردم بیشتر از ۱۰۰تا معلم گفته بود هرکی بیشتر بنویسه امتیاز میگیره
تهیونگ: ارع
شوگا: فک کنم فردا بازم میخواد سئوال بده
ات: اگه بده اینبار میرم پیش میچی
تهیونگ: پوزخند میچی دیگ رفته گود بای( تو ذهنش)
ات: ( راستش میدونستم میچی برا لوکا کار میکنه از اون اول از این دختره خوشم نمیومد ) تو ذهنش
شوگا : داش داری چرت و پرت میگی ها
ات: کی من ؟
شوگا: ارع
ات: چرا
شوگا: ۱ خودت میدونی میچی برای اهم کار میکنه( اسم لوکا رو نگفت تا کوک نفهمه) ۲ الان من تو کوک و تهیونگ یه گروهیم تا آخر
جونگ کوک: اهم کیع
ات :ببینین من قبلا یه رفیق داشتم
جونگ کوک: رفیق؟
ات : دوست پسر
کوک: اها خب( حرس)
ات: خب یه دوست پسر داشتم اسمش لوکا بود بعد فهمیدم منو فقط واسه زیر خ* وابی میخواستبعد منم باهاش کات کردم الانم همه رو میفرسته دنبال من میچی هم یکی از اونا بود
تهیونگ: تعجب
ات: تهیونگ چرا چهره اینجوری
تهیونگ: م..ن میچی رو کشتم
ات: مهم نیست دستش رو میزارع رو گونهی تهیونگ
جونگ کوک: خب حالا ناز ندین( حرص)
ات: بیا تو هم حرص نخور موهات سفید میشن ( دستش رو میزارع رو گونه ی جونگ کوک)
جونگ کوک: لبخند خرگوشی
شوگا : تهیونگ ساعت چند
تهیونگ : ۱۰
شوگا : نمیریم بخوابیم فردا باید بریم مدرسه
تهیونگ : ارع بریم
تهیونگ : ات و شوگا باهم منو کوک باهم
ات: من میگم همه باهم بخوابیم
شوگا: ینی اینقدر از من بدت میاد
ات: نه به خدا
شوگا: باش منم باور کردم
جونگ کوک : منم اینجا هویج
ات: ( خنده)
جونگ کوک ویو
خب تهیونگ پتو اینارو آورد راستش از ات خیلی خوشم اومده بود اما خوب اون فقط منو برادرش میدونه اما بعد از اون دیگ کوک قبلی نبودم خیلی شاد و خوشحال بودم به هیشکی زور نمیگفتم البته معلومه فقط امشب به کسی چیزی نگفتم
هیچی دیگ چراغ هارو خاموش کردیم شب خواب رو روشن کردیم همه خوابیده بودن تهیونگ همیشه موقع خواب وول میخورد فک کنم ات هم همین جوری باشه البته من نیستم یهو دیدم تهیونگ از اون ور قل خورد ات از این ور بعد رفتن تو بغل هم خوابیدن حرصم گرفتم اونجا از هم جدا کردم گفتم
کوک: .........
خمارییییی
حاجی ناموصا حمایت کنید فیلم بد بود خودم میدونم یه لایک یه کامنت بزارین:)
( داخل اتاق )
کوک: نبینم به کسی نزدیک بشی خب
ات: چه ربطی دارع
کوک: خیلی ربط دارع من داداشتم
ات: خب حالا دوساعته یهو چدی داداشم( خنده)
کوک: من داداشت بودم مگ خودت نمیدونم
ات: چرا میدونم ۸۱درصد خون من خون پدر توعه پس توهم ۷۶درصد داداشمی
ات: داداشی( خنده)
جونگ کوک: جون داداشی(خنده)
جونگ کوک : خب بریم دیگ
ات : موافقم
بعد از اتاق رفتن بیرون
تهیونگ: صلام داداش غیرتی
جونگکوک: ( خنده)
ات : خب بچه ها من کلی سئوال در اوردم بیشتر از ۱۰۰تا معلم گفته بود هرکی بیشتر بنویسه امتیاز میگیره
تهیونگ: ارع
شوگا: فک کنم فردا بازم میخواد سئوال بده
ات: اگه بده اینبار میرم پیش میچی
تهیونگ: پوزخند میچی دیگ رفته گود بای( تو ذهنش)
ات: ( راستش میدونستم میچی برا لوکا کار میکنه از اون اول از این دختره خوشم نمیومد ) تو ذهنش
شوگا : داش داری چرت و پرت میگی ها
ات: کی من ؟
شوگا: ارع
ات: چرا
شوگا: ۱ خودت میدونی میچی برای اهم کار میکنه( اسم لوکا رو نگفت تا کوک نفهمه) ۲ الان من تو کوک و تهیونگ یه گروهیم تا آخر
جونگ کوک: اهم کیع
ات :ببینین من قبلا یه رفیق داشتم
جونگ کوک: رفیق؟
ات : دوست پسر
کوک: اها خب( حرس)
ات: خب یه دوست پسر داشتم اسمش لوکا بود بعد فهمیدم منو فقط واسه زیر خ* وابی میخواستبعد منم باهاش کات کردم الانم همه رو میفرسته دنبال من میچی هم یکی از اونا بود
تهیونگ: تعجب
ات: تهیونگ چرا چهره اینجوری
تهیونگ: م..ن میچی رو کشتم
ات: مهم نیست دستش رو میزارع رو گونهی تهیونگ
جونگ کوک: خب حالا ناز ندین( حرص)
ات: بیا تو هم حرص نخور موهات سفید میشن ( دستش رو میزارع رو گونه ی جونگ کوک)
جونگ کوک: لبخند خرگوشی
شوگا : تهیونگ ساعت چند
تهیونگ : ۱۰
شوگا : نمیریم بخوابیم فردا باید بریم مدرسه
تهیونگ : ارع بریم
تهیونگ : ات و شوگا باهم منو کوک باهم
ات: من میگم همه باهم بخوابیم
شوگا: ینی اینقدر از من بدت میاد
ات: نه به خدا
شوگا: باش منم باور کردم
جونگ کوک : منم اینجا هویج
ات: ( خنده)
جونگ کوک ویو
خب تهیونگ پتو اینارو آورد راستش از ات خیلی خوشم اومده بود اما خوب اون فقط منو برادرش میدونه اما بعد از اون دیگ کوک قبلی نبودم خیلی شاد و خوشحال بودم به هیشکی زور نمیگفتم البته معلومه فقط امشب به کسی چیزی نگفتم
هیچی دیگ چراغ هارو خاموش کردیم شب خواب رو روشن کردیم همه خوابیده بودن تهیونگ همیشه موقع خواب وول میخورد فک کنم ات هم همین جوری باشه البته من نیستم یهو دیدم تهیونگ از اون ور قل خورد ات از این ور بعد رفتن تو بغل هم خوابیدن حرصم گرفتم اونجا از هم جدا کردم گفتم
کوک: .........
خمارییییی
حاجی ناموصا حمایت کنید فیلم بد بود خودم میدونم یه لایک یه کامنت بزارین:)
۱۶.۹k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.