عمارت سیاه (پارت ۲۴)
ا/ت : چی یعنی برای بیدار شدن هم باید از تو اجازه بگیرم مسخرس
تهیونگ: واسه من زبون درازی نکن فهمیدی (عربده)
ا/ت
با دادی که زد بدنم لرزید از موهام محکم گرفت شروع کردم به جیغ زدن تا شاید یکی کمکم کنه داشت میبردم سمت پنجره که یهو در با شتاب باز شد
نامجون
داشتم میرفتم سمت اتاق که دید از تو اتاق تهیونگ داره صدای داد و بیداد میاد رفتم سمت اتاقشون صدای جیغ ا/ت بود
سریع در و باز کردم
تهیونگ از موهای ا/ت گرفته بود داشت کشون کشون میبردش با دیدن من از حرکتش وایساد اعصبانی شدم این چش شده بود
نامجون: تهیونگ داری چیکار میکنی
تهیونگ
با دیدن نامجون به خودم آمدم تازه فهمیدم داشتم چیکار میکرد سری دستام شل شد موهای ا/ت و ول کردم
نمیخواستم نامجون ازم چیزی بفهمه
تهیونگ: چ....چیزی ...نشده.....
نامجون: پس چرا موهای ا/ت و گرفته بودی دعواتون شده بود
تهیونگ: ا....اره یه دعوای کوچیک چیزی نبود اعصبانی شدم
نامجون: تا اونجایی که من یادم میاد تو آدم بی اعصابی نبودی حتی سعی میکردی با کسی دعوا نکنی بزار از ا/ت بپرسم غذیه چیه تو که از زیرش در میری خب تو بگو ا/ت چی ش....
تهیونگ
پریدم وسط حرفش دستپاچه گفتم
تهیونگ: ولش کن چیز مهمی نیست نمیخواد ا/ت دوست نداره
نامجون: دلیلی نمیبینم از یه سوال کردن ناراحت بشه
ا/ت
از ترس چیزی نمیگفتم بغضم ترکید شروع کردم به گریه کردن
نامجون: ا/ت چی شده
ا/ت
به خودم جرئت دادم رفتم سمت نامجون از تهیونگ فاصله گرفتم با گریه گفتم
ا/ت : او ...اون دی ...دیوونس....م...من....میدونم...هق ..اون ....م....میخواست .....من...هق ..ب...باز....بخاطر....اینکه...ازش....نافرمانی کردم ..هق ..اذیت کنه ..هق...من...اصلا ...هق ....دوسش...ندارم
تهیونگ
با اعصبانیت به ا/ت نگاه کردم دستم گذاشتم رو سرم هوففف من به این دختره میفهمونم
نامجون : یعنی چی تهیونگ ا/ت چی میگه
تهیونگ: واست بعدا توضیح میدم فعلا برو تنهامون بزار
نامجون: یعنی چی توضیح میدی بگو ببینم چه مرگته
تهیونگ: گفتم برو تنهامون بزار (داد)
نامجون
هیچوقت تهیونگ و اونقدر اعصبی ندیده بودم
ادامه دارد ....
ببخشید چند روز نبودم ✨
تهیونگ: واسه من زبون درازی نکن فهمیدی (عربده)
ا/ت
با دادی که زد بدنم لرزید از موهام محکم گرفت شروع کردم به جیغ زدن تا شاید یکی کمکم کنه داشت میبردم سمت پنجره که یهو در با شتاب باز شد
نامجون
داشتم میرفتم سمت اتاق که دید از تو اتاق تهیونگ داره صدای داد و بیداد میاد رفتم سمت اتاقشون صدای جیغ ا/ت بود
سریع در و باز کردم
تهیونگ از موهای ا/ت گرفته بود داشت کشون کشون میبردش با دیدن من از حرکتش وایساد اعصبانی شدم این چش شده بود
نامجون: تهیونگ داری چیکار میکنی
تهیونگ
با دیدن نامجون به خودم آمدم تازه فهمیدم داشتم چیکار میکرد سری دستام شل شد موهای ا/ت و ول کردم
نمیخواستم نامجون ازم چیزی بفهمه
تهیونگ: چ....چیزی ...نشده.....
نامجون: پس چرا موهای ا/ت و گرفته بودی دعواتون شده بود
تهیونگ: ا....اره یه دعوای کوچیک چیزی نبود اعصبانی شدم
نامجون: تا اونجایی که من یادم میاد تو آدم بی اعصابی نبودی حتی سعی میکردی با کسی دعوا نکنی بزار از ا/ت بپرسم غذیه چیه تو که از زیرش در میری خب تو بگو ا/ت چی ش....
تهیونگ
پریدم وسط حرفش دستپاچه گفتم
تهیونگ: ولش کن چیز مهمی نیست نمیخواد ا/ت دوست نداره
نامجون: دلیلی نمیبینم از یه سوال کردن ناراحت بشه
ا/ت
از ترس چیزی نمیگفتم بغضم ترکید شروع کردم به گریه کردن
نامجون: ا/ت چی شده
ا/ت
به خودم جرئت دادم رفتم سمت نامجون از تهیونگ فاصله گرفتم با گریه گفتم
ا/ت : او ...اون دی ...دیوونس....م...من....میدونم...هق ..اون ....م....میخواست .....من...هق ..ب...باز....بخاطر....اینکه...ازش....نافرمانی کردم ..هق ..اذیت کنه ..هق...من...اصلا ...هق ....دوسش...ندارم
تهیونگ
با اعصبانیت به ا/ت نگاه کردم دستم گذاشتم رو سرم هوففف من به این دختره میفهمونم
نامجون : یعنی چی تهیونگ ا/ت چی میگه
تهیونگ: واست بعدا توضیح میدم فعلا برو تنهامون بزار
نامجون: یعنی چی توضیح میدی بگو ببینم چه مرگته
تهیونگ: گفتم برو تنهامون بزار (داد)
نامجون
هیچوقت تهیونگ و اونقدر اعصبی ندیده بودم
ادامه دارد ....
ببخشید چند روز نبودم ✨
۱۹.۳k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.