دو پارتی هیونجین وقتی بهت اعتراف کرد
چند ساعتی میشد زیر بارون قدم میزد
بعد اینکه بهت اعتراف کرد و جوابی ازت نشنید فکر کرد دوسش نداری . اما اون نمیدوست که حسش دو طرفست.
تو و هیونجین باهم دوست های صمیمی بودین .
هیونجین چند باری میخواست بهت اعتراف کنه ولی میترسید .
ولی امروز فرق داشت .
(فلش بک به چند ساعت پیش توی ساحل )
تو و هیونجین روی شن ها نشسته بودین و داشتین باهم به خورشید نگاه میکردین
تو میخواستی بهش اعتراف کنی ولی غرورت اجازه نمیداد
همینطوری داشتی فکر میکردی که هیونجین حرفی زد
_ ات
بله هیونجین
_میخواستم یچیزی بهت بگم
بگو میشنوم
_ خوب ات من چند وقتیه که احساس میکنم به تو حسی دارم .
یعنی احساس میکنم عاشقت شدم
تو همینجوری داشتی با تعجب بهش نگاه میکردی و هیچی نمیگفتی
تو هیچوقت فکر نمیکردی هیونجینم دوست داشته باشه
_ات میشه دلیل زندگی کردنم شی . میشه دلیل نفس کشیدنام شی .
بهت قول میدم خوشبختت کنم
بهت قول میدم ...
دستاتو گرفت و ادامه داد
_بهت قول میدم خوشبخترین دوست دختر دنیا شی
تو همینجوری بهش نگاه میکردی و هیچی نمیگفتی
هیونجین هم از اینکه هیچی نگفتی ناراحت شد و با گریه دوید و از ساحل بیرون رفت
توهم تازه فهمیدی چیشده و بعد چند دقیقه بلند شدی که پیداش کنی
( پایان فلش بک )
همینجوری داشت قدم میزد که صدایی شنید
±هیونجین
_ات
ببخشید هیونجین
_مهم نیست ات من هرچی که باید میشنیدم و شنیدم
با بغض لب زدی
هیونجین من
هیونجین داد زد
_ تو چی ات ها تو چی
...
( شرایط پارت بعد )
پنج تا کامنت
ده تا لایک
بعد اینکه بهت اعتراف کرد و جوابی ازت نشنید فکر کرد دوسش نداری . اما اون نمیدوست که حسش دو طرفست.
تو و هیونجین باهم دوست های صمیمی بودین .
هیونجین چند باری میخواست بهت اعتراف کنه ولی میترسید .
ولی امروز فرق داشت .
(فلش بک به چند ساعت پیش توی ساحل )
تو و هیونجین روی شن ها نشسته بودین و داشتین باهم به خورشید نگاه میکردین
تو میخواستی بهش اعتراف کنی ولی غرورت اجازه نمیداد
همینطوری داشتی فکر میکردی که هیونجین حرفی زد
_ ات
بله هیونجین
_میخواستم یچیزی بهت بگم
بگو میشنوم
_ خوب ات من چند وقتیه که احساس میکنم به تو حسی دارم .
یعنی احساس میکنم عاشقت شدم
تو همینجوری داشتی با تعجب بهش نگاه میکردی و هیچی نمیگفتی
تو هیچوقت فکر نمیکردی هیونجینم دوست داشته باشه
_ات میشه دلیل زندگی کردنم شی . میشه دلیل نفس کشیدنام شی .
بهت قول میدم خوشبختت کنم
بهت قول میدم ...
دستاتو گرفت و ادامه داد
_بهت قول میدم خوشبخترین دوست دختر دنیا شی
تو همینجوری بهش نگاه میکردی و هیچی نمیگفتی
هیونجین هم از اینکه هیچی نگفتی ناراحت شد و با گریه دوید و از ساحل بیرون رفت
توهم تازه فهمیدی چیشده و بعد چند دقیقه بلند شدی که پیداش کنی
( پایان فلش بک )
همینجوری داشت قدم میزد که صدایی شنید
±هیونجین
_ات
ببخشید هیونجین
_مهم نیست ات من هرچی که باید میشنیدم و شنیدم
با بغض لب زدی
هیونجین من
هیونجین داد زد
_ تو چی ات ها تو چی
...
( شرایط پارت بعد )
پنج تا کامنت
ده تا لایک
۱۲.۶k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.