ادامه پارت شش
حرفم رو قطع کرد
_کلارا.. همیشه تعریف میکرد که هی جین که تو باشی.. دوست پسرش باهاش خیلی خوب رفتار می کنه، میگفت.. خیلی جذاب و مهربونه، می گفت از من بهتره،
لبخند دردناکی زد
_هیچ وقت نذاشت که باهاش بیام و ببینمتون.. اما خب عکستون رو نشونم داد... به علاوه.. وقتایی که میامدم کتاب خونه دنبال کلارا.. دم در میدیدمتون... همیشه قبل از اینکه سوار تاکسی بشی، میبوسیدت..
نفس عمیقی کشید
واقعا درست می گفت مینهو همیشه قبل از اینکه برم خونه، می بوسیدم، میگفت این بوسه باعث میشه منو فراموش نکنی.. با یاد اوری همه اینا دوباره بغضم گرفت
_خب.. تو شروع کن... چجوری با مینهو آشنا شدی!؟
_کلارا.. همیشه تعریف میکرد که هی جین که تو باشی.. دوست پسرش باهاش خیلی خوب رفتار می کنه، میگفت.. خیلی جذاب و مهربونه، می گفت از من بهتره،
لبخند دردناکی زد
_هیچ وقت نذاشت که باهاش بیام و ببینمتون.. اما خب عکستون رو نشونم داد... به علاوه.. وقتایی که میامدم کتاب خونه دنبال کلارا.. دم در میدیدمتون... همیشه قبل از اینکه سوار تاکسی بشی، میبوسیدت..
نفس عمیقی کشید
واقعا درست می گفت مینهو همیشه قبل از اینکه برم خونه، می بوسیدم، میگفت این بوسه باعث میشه منو فراموش نکنی.. با یاد اوری همه اینا دوباره بغضم گرفت
_خب.. تو شروع کن... چجوری با مینهو آشنا شدی!؟
۱۳.۵k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.