𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟕
ته: وایساااااا ... هر چی بگی همونه ..... مگه ات رو نمی خواستی ...... باشه .... باشه ..... طلاق میگیریم ... مگه نه
جانگ کوک: منم خر به بهونه بچه دمب ساعت بقل هم باشید ..... اینقدر احمق فرضم کردی؟؟؟
ته :دیگه نمیزارم بچه رو ببینه ... فقط بزار دلش گرم باشه به اینکه این بچه زندس
ات :(سرم رو پایین انداخته بودم و با صدای بلند گریه می کردم )
جانگ کوک:( نفس عمیقی کشیدم) تا تصمیمم عوض نشده بیا بچه ات رو بردار دیگه ام برنگرد به این خونه
ات: هنوز روی زانو هام بودم و با صدای بلند اشک میریختم ....... تهیونگ بعد از بغل کردن تائه هیونگ با چشم های ملتمسانه به جانگ کوک نگاه می کرد که ..... همون لحظه کوک اومد بالای سرم و اصلحه رو گرفت
جانگ کوک: تهیونگ میری یا نه
ته :با چشم هایی که دیگه تحمل نگه داشتم حجم اون اب توش رو نداشت زیر لب رو به ات گفتم...
ته: بیشتر از هر چیز و هر کس دوست دارم
ات:( همون لحظه جانگ کوک تیر صدایی رو زد که از شدت صدای زیادش و همزمان جیغ های تائه هیونگ روی زمین توی خودم جمع شدم و دستام رو گذاشتم روی گوشام.......... توی اوج صدا زیر لب به تهیونگ گفتم
ات: لطفا مراقبش باش.... دوست دارم
(سه روز بعد )
جانگ کوک:( در اتاق ات رو باز کردم ..... مثل هر لحظه توی اون سه روز قبل روی تخت به پنجره خیره بود ... سینی غذایی که با خودم آورده بودم رو گذاشتم کنارش روی تخت .... همون لحظه که حضورم رو فهمیدم اشکاش رو سریع پاک کرد و برگشت رو به من
ات: میل ندارم
جانگ کوک: این میل ندارمها شده سه روز هیچی نخوردن....... دیگه نمیشه
ات: میشه بری بیرون
جانگ کوک: می خوای اینجوری تحت فشار قرارم بدی که بزارم بری......
ات :تو...... تحت فشار قرار گرفتن..... مسخرس
کوک: باید به زندگیت ادامه بدی ...... اینجوری که نمیشه ........ می خوای خودت رو تا ابد توی این اتاق زندانی کنی........
ات :من فقط بچه ام رو میخوام و شوهرم ..... بعيد می دونم خواسته غیر معقولی باشه
کوک :اون دیگه شوهرت نیست... دیروز برگه طلاق رو امضا کرد ...... ات دیگه نتونست جلوی اشکاش رو بگیره و دستاش رو گذاشت رو صورتش و دوباره بلند شروع کرد به گریه کردن....
کوک: اگر اشتباه نکنم امشب ساعت ۲ داره میره انگلیس
ات: ....... یعنییی با تائه هیونگ میره...... جانگ کوک :اره
صدای شکسته شده قلبم رو برای بار هزارم شنیدم با صدای بلند تر از قبل اشک ریختم ...... با حس فرو رفتن توی آغوش گرم کسی بعد از سه روز چشمام گرم شد و بعد از چند دقیقه به خوابی رفتم که دلم نمی
خواست هیچ وقت ازش پاشم
میدونم چرت شد به روم نیارید🫣💔
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟕
ته: وایساااااا ... هر چی بگی همونه ..... مگه ات رو نمی خواستی ...... باشه .... باشه ..... طلاق میگیریم ... مگه نه
جانگ کوک: منم خر به بهونه بچه دمب ساعت بقل هم باشید ..... اینقدر احمق فرضم کردی؟؟؟
ته :دیگه نمیزارم بچه رو ببینه ... فقط بزار دلش گرم باشه به اینکه این بچه زندس
ات :(سرم رو پایین انداخته بودم و با صدای بلند گریه می کردم )
جانگ کوک:( نفس عمیقی کشیدم) تا تصمیمم عوض نشده بیا بچه ات رو بردار دیگه ام برنگرد به این خونه
ات: هنوز روی زانو هام بودم و با صدای بلند اشک میریختم ....... تهیونگ بعد از بغل کردن تائه هیونگ با چشم های ملتمسانه به جانگ کوک نگاه می کرد که ..... همون لحظه کوک اومد بالای سرم و اصلحه رو گرفت
جانگ کوک: تهیونگ میری یا نه
ته :با چشم هایی که دیگه تحمل نگه داشتم حجم اون اب توش رو نداشت زیر لب رو به ات گفتم...
ته: بیشتر از هر چیز و هر کس دوست دارم
ات:( همون لحظه جانگ کوک تیر صدایی رو زد که از شدت صدای زیادش و همزمان جیغ های تائه هیونگ روی زمین توی خودم جمع شدم و دستام رو گذاشتم روی گوشام.......... توی اوج صدا زیر لب به تهیونگ گفتم
ات: لطفا مراقبش باش.... دوست دارم
(سه روز بعد )
جانگ کوک:( در اتاق ات رو باز کردم ..... مثل هر لحظه توی اون سه روز قبل روی تخت به پنجره خیره بود ... سینی غذایی که با خودم آورده بودم رو گذاشتم کنارش روی تخت .... همون لحظه که حضورم رو فهمیدم اشکاش رو سریع پاک کرد و برگشت رو به من
ات: میل ندارم
جانگ کوک: این میل ندارمها شده سه روز هیچی نخوردن....... دیگه نمیشه
ات: میشه بری بیرون
جانگ کوک: می خوای اینجوری تحت فشار قرارم بدی که بزارم بری......
ات :تو...... تحت فشار قرار گرفتن..... مسخرس
کوک: باید به زندگیت ادامه بدی ...... اینجوری که نمیشه ........ می خوای خودت رو تا ابد توی این اتاق زندانی کنی........
ات :من فقط بچه ام رو میخوام و شوهرم ..... بعيد می دونم خواسته غیر معقولی باشه
کوک :اون دیگه شوهرت نیست... دیروز برگه طلاق رو امضا کرد ...... ات دیگه نتونست جلوی اشکاش رو بگیره و دستاش رو گذاشت رو صورتش و دوباره بلند شروع کرد به گریه کردن....
کوک: اگر اشتباه نکنم امشب ساعت ۲ داره میره انگلیس
ات: ....... یعنییی با تائه هیونگ میره...... جانگ کوک :اره
صدای شکسته شده قلبم رو برای بار هزارم شنیدم با صدای بلند تر از قبل اشک ریختم ...... با حس فرو رفتن توی آغوش گرم کسی بعد از سه روز چشمام گرم شد و بعد از چند دقیقه به خوابی رفتم که دلم نمی
خواست هیچ وقت ازش پاشم
میدونم چرت شد به روم نیارید🫣💔
۲۵.۰k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.