عاشق خدمتکارم شدم پارت ۱۶ فصل دوم
با صدای زنگ گوشی از خواب نازم بیدارشدمو
دکمه ی اتصال و زدمو گفتم.......
ا/ت : بنال....
مینا : میدونی ساعت چنده....
ا/ت : ۱۰ صبح...
مینا : محض اطلاعات الان ۲ ظهره....
ا/ت : خب باشه من چیکار کنم.....
مینا : ابلههههه خب باید آماده بشی
ا/ت : الاغ تولد ساعت ۸ ماهم باید ساعت ۷ و نیم هشت اونجا باشیم پس دقیقا به چه دلیل فاکیی الان زنگ زدی.....
مینا : خب حالا عصبانی نشو......برو به بقیه ی خوابت برس......
ا/ت : بمیری.... ( قطع کرد)
* ۲ ساعت بعد *
دوباره تلفنم زنگ خورد گفتم.....
ا/ت : باز چیه......
طرف : ......... ( سکوت)
ا/ت : بنال بینم باز چی میخوای مینا نمیزاری ۲ دیقه به خوابیم......
طرف : ........ ( سکوت)
ا/ت : الووووو کجاییی الاغ زنگ میزنی جواب نمیدی.....ببینمت مطمئن باش زندت نمیزارم......
میخواستم قطع کنم که با صدایی که شنیدم احساس کردم برق ۲۰۰۰ واتی بهم وصل شد....
کوک : خانم پارک فک میکنم بد موقع مزاحمتون شدم...... ( سعی در کنترل کردن خندش)
ا/ت : آ...آقای ج...جئون شمایین ببخشید فک کردم دوستمه بفرمایید......
کوک: آممم فقط میخواستم ساعت برگزاریه مراسم رو بدونم.....
ا/ت : مگه برای شما دعوت نامه فرستاده نشده....
کوک : چ....چرا ولی متاسفانه بادیگاردم موقع آوردن ، دعوت نامه از دستش می افته توی آب به خاطر همین برگه کلا......
ا/ت : آه کاملا متوجه هستم ساعت ۹ برگزار میشه داخل سالن شرکت.....
کوک : خیلی ممنون...... خدانگهدار
ا/ت : خداحافظ..... ( قطع کرد)
.............یعنی خاک برسرم کنن....مورشورمو ببرن..... وایسا ببینم اصلا ساعت چنده....
بعد از نگاه کردن بهش تصمیم گرفتم حلوام رو همونجا درست کنم.....سا....ساعت ۵ بود....... و این یعنی ته بد بختییییی ...... سریع رفتم حموم.....مینا ساعت ۶ اینجا می اومد برای میکاپ کردن من......پس باید سریع آماده میشدم.......
*۱ ساعت بعد*
بعد از ۱ ساعت از حموم اومدم بیرون سریع خودمو خشک کردم.....تا خواستم لباس هامو بپوشم زنگ در خورد.....سریع لباسام رو پوشیدمو درو باز کردم که مینا وارد شد گفت......
مینا : به به میبینم سرخیز شدی
ا/ت : ببر اون صداتو......
مینا : گمشو برو روی صندلی بشین تا میکاپت رو انجام بدم......
ا/ت : زیاد که طول نمیکشه.......
مینا : نه نگران نباش.....
رفتم روی صندلی نشستمو.....مینا هم میکاپ کردنمو شروع کرد......
*۱ و نیم ساعت بعد*
ا/ت : آهههه مینا پوکوندیممم مگه نگفتی کار زیادی ندارههه....
مینا : اون مال زمانی بود که نمیخواستم موهاتو درست کنم..... خبببب تماممم شدددد
الانم زود باش کیفو کفشتو بپوش بیا بریم که دیگه داره دیر میشه.......
به ساعت نگاه کردم ....واقعا هم دیگه داشت دیر میشد......
سریع وسایلمو جمع کردمو رفتیم سوار ماشین شدیمو راه افتادیم......
دکمه ی اتصال و زدمو گفتم.......
ا/ت : بنال....
مینا : میدونی ساعت چنده....
ا/ت : ۱۰ صبح...
مینا : محض اطلاعات الان ۲ ظهره....
ا/ت : خب باشه من چیکار کنم.....
مینا : ابلههههه خب باید آماده بشی
ا/ت : الاغ تولد ساعت ۸ ماهم باید ساعت ۷ و نیم هشت اونجا باشیم پس دقیقا به چه دلیل فاکیی الان زنگ زدی.....
مینا : خب حالا عصبانی نشو......برو به بقیه ی خوابت برس......
ا/ت : بمیری.... ( قطع کرد)
* ۲ ساعت بعد *
دوباره تلفنم زنگ خورد گفتم.....
ا/ت : باز چیه......
طرف : ......... ( سکوت)
ا/ت : بنال بینم باز چی میخوای مینا نمیزاری ۲ دیقه به خوابیم......
طرف : ........ ( سکوت)
ا/ت : الووووو کجاییی الاغ زنگ میزنی جواب نمیدی.....ببینمت مطمئن باش زندت نمیزارم......
میخواستم قطع کنم که با صدایی که شنیدم احساس کردم برق ۲۰۰۰ واتی بهم وصل شد....
کوک : خانم پارک فک میکنم بد موقع مزاحمتون شدم...... ( سعی در کنترل کردن خندش)
ا/ت : آ...آقای ج...جئون شمایین ببخشید فک کردم دوستمه بفرمایید......
کوک: آممم فقط میخواستم ساعت برگزاریه مراسم رو بدونم.....
ا/ت : مگه برای شما دعوت نامه فرستاده نشده....
کوک : چ....چرا ولی متاسفانه بادیگاردم موقع آوردن ، دعوت نامه از دستش می افته توی آب به خاطر همین برگه کلا......
ا/ت : آه کاملا متوجه هستم ساعت ۹ برگزار میشه داخل سالن شرکت.....
کوک : خیلی ممنون...... خدانگهدار
ا/ت : خداحافظ..... ( قطع کرد)
.............یعنی خاک برسرم کنن....مورشورمو ببرن..... وایسا ببینم اصلا ساعت چنده....
بعد از نگاه کردن بهش تصمیم گرفتم حلوام رو همونجا درست کنم.....سا....ساعت ۵ بود....... و این یعنی ته بد بختییییی ...... سریع رفتم حموم.....مینا ساعت ۶ اینجا می اومد برای میکاپ کردن من......پس باید سریع آماده میشدم.......
*۱ ساعت بعد*
بعد از ۱ ساعت از حموم اومدم بیرون سریع خودمو خشک کردم.....تا خواستم لباس هامو بپوشم زنگ در خورد.....سریع لباسام رو پوشیدمو درو باز کردم که مینا وارد شد گفت......
مینا : به به میبینم سرخیز شدی
ا/ت : ببر اون صداتو......
مینا : گمشو برو روی صندلی بشین تا میکاپت رو انجام بدم......
ا/ت : زیاد که طول نمیکشه.......
مینا : نه نگران نباش.....
رفتم روی صندلی نشستمو.....مینا هم میکاپ کردنمو شروع کرد......
*۱ و نیم ساعت بعد*
ا/ت : آهههه مینا پوکوندیممم مگه نگفتی کار زیادی ندارههه....
مینا : اون مال زمانی بود که نمیخواستم موهاتو درست کنم..... خبببب تماممم شدددد
الانم زود باش کیفو کفشتو بپوش بیا بریم که دیگه داره دیر میشه.......
به ساعت نگاه کردم ....واقعا هم دیگه داشت دیر میشد......
سریع وسایلمو جمع کردمو رفتیم سوار ماشین شدیمو راه افتادیم......
۱۳۳.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.