چند پارتی جیکوک🖤💛
part 4
از زبان جیمین: نصفه شب بود. بلند شدم برم آب بخورم. %اااااااااااا ( جیغ) +یاااا چته %چیه خو ترسیدم! چیکار میکنی؟ +شیر موز میقولم! %اه... +چیه نمیتونی فحش بدی؟؟ % چرا اگه بخوام میتونم بدم +پس چرا نمیدی؟ % چون... چون تو یه بانی کیوتی! +(خنده خرگوشی) رفتیم خوابیدیم. % کوکی؟ +هوم؟ % بیداری؟ +نه خوابم... چی شده؟ % مرسی... +بابت؟ % اینکه انقدر دوسم داری، وگرنه چرا رسوندیم بیمارستان؟؟؟
کوکی ویو
فردا تولد جیمین بود و من کلی برنامه چیده بودم. با اعضا هماهنگ کرده بودم وقتی جیمین رفت شرکت ( جیمین توی بیگ هیت کار میکنه) بیان اینجا و خونه رو آماده کنیم. ته گفته بود کیک میخره و هوپی هم تزیینات رو میاره. منم کلی ذوق داشتم. ولی جیمین اصلا تولد خودشو یادش نبود. فک کنم خیلی درگیر کارای شرکت بوده. با کارمندا هم هماهنگ کرده بودیم که جیمینو زودتر بفرستن خونه. کلی سورپرایز براش داشتیم. براش هدیه خریده بودیم اما میدونستیم چی خوشحالش میکنه. خواهر جیمین 10 ساله رفته آمریکا و جیمین رو ندیده. جیمین همیشه از مهربونی و اینکه دوست داره اونو ببینه حرف میزنه. پس ما تصمیم گرفتیم خواهرش هم توی جشن باشه. پس آوردن خواهرش با من بود.
جیمین ویو
با صدای زنگ ساعت از جام بلند شدم. اما کوکی هنوز خواب بود. یه لیوان قهوه خوردم و سوار ماشینم شدم.
کوکی ویو
بعد از اینکه جیمین درو بست، از جام پریدم. زنگ زدم به خواهرش و گفتم میام دم فرودگاه. سریع سوار ماشین شدم و از راهی رفتم که جیمین نبینتم. با خواهرش برگشتم خونه. به اعضا زنگ زدم و اومدن. ته کیک رو گذاشت تو یخچال، منم با کمک اعضا و جولیا ( خواهر جیمین) خونه رو تزیین کردم. تا صدای ماشین جیمین رو شنیدیم چراغ رو خاموش کردیم و قایم شدیم.
% کوکی... کوکی؟؟؟ کجایی بانی کیوت؟؟؟ جونگ کوکی؟؟؟
از زبان جیمین: نصفه شب بود. بلند شدم برم آب بخورم. %اااااااااااا ( جیغ) +یاااا چته %چیه خو ترسیدم! چیکار میکنی؟ +شیر موز میقولم! %اه... +چیه نمیتونی فحش بدی؟؟ % چرا اگه بخوام میتونم بدم +پس چرا نمیدی؟ % چون... چون تو یه بانی کیوتی! +(خنده خرگوشی) رفتیم خوابیدیم. % کوکی؟ +هوم؟ % بیداری؟ +نه خوابم... چی شده؟ % مرسی... +بابت؟ % اینکه انقدر دوسم داری، وگرنه چرا رسوندیم بیمارستان؟؟؟
کوکی ویو
فردا تولد جیمین بود و من کلی برنامه چیده بودم. با اعضا هماهنگ کرده بودم وقتی جیمین رفت شرکت ( جیمین توی بیگ هیت کار میکنه) بیان اینجا و خونه رو آماده کنیم. ته گفته بود کیک میخره و هوپی هم تزیینات رو میاره. منم کلی ذوق داشتم. ولی جیمین اصلا تولد خودشو یادش نبود. فک کنم خیلی درگیر کارای شرکت بوده. با کارمندا هم هماهنگ کرده بودیم که جیمینو زودتر بفرستن خونه. کلی سورپرایز براش داشتیم. براش هدیه خریده بودیم اما میدونستیم چی خوشحالش میکنه. خواهر جیمین 10 ساله رفته آمریکا و جیمین رو ندیده. جیمین همیشه از مهربونی و اینکه دوست داره اونو ببینه حرف میزنه. پس ما تصمیم گرفتیم خواهرش هم توی جشن باشه. پس آوردن خواهرش با من بود.
جیمین ویو
با صدای زنگ ساعت از جام بلند شدم. اما کوکی هنوز خواب بود. یه لیوان قهوه خوردم و سوار ماشینم شدم.
کوکی ویو
بعد از اینکه جیمین درو بست، از جام پریدم. زنگ زدم به خواهرش و گفتم میام دم فرودگاه. سریع سوار ماشین شدم و از راهی رفتم که جیمین نبینتم. با خواهرش برگشتم خونه. به اعضا زنگ زدم و اومدن. ته کیک رو گذاشت تو یخچال، منم با کمک اعضا و جولیا ( خواهر جیمین) خونه رو تزیین کردم. تا صدای ماشین جیمین رو شنیدیم چراغ رو خاموش کردیم و قایم شدیم.
% کوکی... کوکی؟؟؟ کجایی بانی کیوت؟؟؟ جونگ کوکی؟؟؟
۴.۴k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.