فیک خون آشامی که عاشقش شدم پارت ۱
علامت ا/ت &
علامت تهیونگ #
علامت یوون ^
علامت جانسی £
بقیه شخصیت علامت تو داستان گفته می شه
&با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم حاظرم شدم رفتم شرکت وقتی وارد شرکت شدم دیدم همه کارمند مشغول صحبت با هم بودند که رفتم پیش جانسی( یکی از دوست های ا/ت) & سلام جانسی
£ سلام ا/ت چطوری؟
& خوبم می گم تو می دونی بقیه دارن در مورد چه چیزی حرف می زنن؟
£قراره یه کارمند جدید تو شرکت استخدام شده طرف از آشنا نزدیک مدیر هان من که دیدم طرف خیلی جذاب خوش قیافه هستش
& آها پس قضیه این بوده
رفتم سر کارم بعد چند ساعت می خواستم برم به دفتر مدیر هان پرورنده ای که لازم داشتن بدم که یهو با یک نفر برخورد کردم پرونده از دستم افتاد شروع کردم به جمع کردن
# خیلی عذر می خوام بگذارید کمک تون کنم
& اشکال نداره خودم جمع...
اون فرد داشت کمک می کرد تا اینکه چهرش دیدم نتونستم حرف کامل بگم یه مرد چشم و مو مشکی خیلی خوش قیافه بود به خودم اومدم پرونده ها رو برداشتم گفتم & شما باید کارمند جدید باشید؟
#بله خودم هستم ببخشید خانم اسم شما چیه؟
& من لی ا/ت هستم و شما؟
# من تهیونگ ... کیم تهیونگ هستم
&آها از آشنایی تون خوشبختم
#همچنین
& خب دیگه من باید برم
و بعد رفتم پرونده به مدیر هان دادم بعد از کارم رسیدم خونه گوشیم زنگ خورد دیدم یوون بود جواب دادم (یوون دوست صمیمی ا/ت هست)&سلام یوون چطوری؟
^ سلام ا/ت چه خبر؟
&خوبم ممنون
^می گم امروز وقت داری بیای کافه گفتم اگه وقت داری بیای یه سری بزنی چند ماهی می شه ندیدمت
& آره وقت دارم آدرس برام بفرس یه ساعت دیگه اونجام
^باشه
& بعد تلفن قطع کردم رفتم حاظر شدم با تاکسی به طبق آدرس رسیدم وقتی وارد کافه شدم یوون کنار یکی از صندلی کافه که نشسته بود دیدم رفتم پیش نشستم^سلام ا/ت چطوری؟
& سلام یوون چه خبر؟
^ خوبم خیلی وقت بود ندیدمت دلم برات تنگ شده بود
& منم
^ راستی قراره پنج شنبه یونجی (اسم خواهر بزرگ یوون)با یکی از دوست هاش برای پیک نیک بریم جنگل شب اونجا می خوابیم بهم گفت که من و تو هم می تونیم بیام پنج شنبه این هفته وقتت آزاد که بریم؟
& چه ساعتی قراره بریم ؟
^ ساعت ۵:۴۵ میریم
& خوبه می تونم باهاتون بیام
^ خیلی عالی می شه به یونجی بهش می گم تو هم باهامون میای، چه خبر از کارت؟
& وضعیت کارم خوبه اما امروز با بقیه روز فرق داشت امروز یه کارمند جدید تو شرکت استخدام شده بود از آشنا نزدیک مدیر شرکت بود اسمش کیم تهیونگ بود تازه امروز باهاش آشنا شدم موقع که دیدمش خیلی خوش قیافه بود رنگ لب هاش قرمز روشن داشت(حالت قرمز جیغ)
^ به احتمال زیاد ممکنه طرف خون آشام باشه
& شاید
^ اگه از اون طرف یه سری ویژگی های که خون آشام از خودش نشون داد و دیدی حتما بهم زنگ بزن خبرم کن (یوون به خون آشام خیلی علاقه داره در موردشون اطلاعات داره)
& باشه
سلام به همگی
امیدوارم که از فیک که نوشت خوشتون اومده باشه
این اولین بارم هستش
اگه خواستید پارت بعد بزارم تو کامنت ها بهم بگین
علامت تهیونگ #
علامت یوون ^
علامت جانسی £
بقیه شخصیت علامت تو داستان گفته می شه
&با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم حاظرم شدم رفتم شرکت وقتی وارد شرکت شدم دیدم همه کارمند مشغول صحبت با هم بودند که رفتم پیش جانسی( یکی از دوست های ا/ت) & سلام جانسی
£ سلام ا/ت چطوری؟
& خوبم می گم تو می دونی بقیه دارن در مورد چه چیزی حرف می زنن؟
£قراره یه کارمند جدید تو شرکت استخدام شده طرف از آشنا نزدیک مدیر هان من که دیدم طرف خیلی جذاب خوش قیافه هستش
& آها پس قضیه این بوده
رفتم سر کارم بعد چند ساعت می خواستم برم به دفتر مدیر هان پرورنده ای که لازم داشتن بدم که یهو با یک نفر برخورد کردم پرونده از دستم افتاد شروع کردم به جمع کردن
# خیلی عذر می خوام بگذارید کمک تون کنم
& اشکال نداره خودم جمع...
اون فرد داشت کمک می کرد تا اینکه چهرش دیدم نتونستم حرف کامل بگم یه مرد چشم و مو مشکی خیلی خوش قیافه بود به خودم اومدم پرونده ها رو برداشتم گفتم & شما باید کارمند جدید باشید؟
#بله خودم هستم ببخشید خانم اسم شما چیه؟
& من لی ا/ت هستم و شما؟
# من تهیونگ ... کیم تهیونگ هستم
&آها از آشنایی تون خوشبختم
#همچنین
& خب دیگه من باید برم
و بعد رفتم پرونده به مدیر هان دادم بعد از کارم رسیدم خونه گوشیم زنگ خورد دیدم یوون بود جواب دادم (یوون دوست صمیمی ا/ت هست)&سلام یوون چطوری؟
^ سلام ا/ت چه خبر؟
&خوبم ممنون
^می گم امروز وقت داری بیای کافه گفتم اگه وقت داری بیای یه سری بزنی چند ماهی می شه ندیدمت
& آره وقت دارم آدرس برام بفرس یه ساعت دیگه اونجام
^باشه
& بعد تلفن قطع کردم رفتم حاظر شدم با تاکسی به طبق آدرس رسیدم وقتی وارد کافه شدم یوون کنار یکی از صندلی کافه که نشسته بود دیدم رفتم پیش نشستم^سلام ا/ت چطوری؟
& سلام یوون چه خبر؟
^ خوبم خیلی وقت بود ندیدمت دلم برات تنگ شده بود
& منم
^ راستی قراره پنج شنبه یونجی (اسم خواهر بزرگ یوون)با یکی از دوست هاش برای پیک نیک بریم جنگل شب اونجا می خوابیم بهم گفت که من و تو هم می تونیم بیام پنج شنبه این هفته وقتت آزاد که بریم؟
& چه ساعتی قراره بریم ؟
^ ساعت ۵:۴۵ میریم
& خوبه می تونم باهاتون بیام
^ خیلی عالی می شه به یونجی بهش می گم تو هم باهامون میای، چه خبر از کارت؟
& وضعیت کارم خوبه اما امروز با بقیه روز فرق داشت امروز یه کارمند جدید تو شرکت استخدام شده بود از آشنا نزدیک مدیر شرکت بود اسمش کیم تهیونگ بود تازه امروز باهاش آشنا شدم موقع که دیدمش خیلی خوش قیافه بود رنگ لب هاش قرمز روشن داشت(حالت قرمز جیغ)
^ به احتمال زیاد ممکنه طرف خون آشام باشه
& شاید
^ اگه از اون طرف یه سری ویژگی های که خون آشام از خودش نشون داد و دیدی حتما بهم زنگ بزن خبرم کن (یوون به خون آشام خیلی علاقه داره در موردشون اطلاعات داره)
& باشه
سلام به همگی
امیدوارم که از فیک که نوشت خوشتون اومده باشه
این اولین بارم هستش
اگه خواستید پارت بعد بزارم تو کامنت ها بهم بگین
۸۷.۹k
۰۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.