Seven (part 8)
لبهایش را تر کرد و ادامه داد
" اسمم رو همیشه یادت بمونه که این مرد قرار نیست حالا حالا ها دست از سرت برداره ، آرکا هندرسون"
در ادامه دستش سمت نقاب رفت که مچ دستش را گرفت
" تو حق نداری صورت منو ببینی ، این قانونه!"
لبخند کجی زد و دست روی شکم لختش گذاشت
" چه گربه ی قانون شناسی! این چشمای وحشیت داره با من حرف میزنه که نقاب رو بردارم و الهه ی پشت نقاب رو ببینم!"
"این حق رو نداری،برو اونطرف!"
خنده ای از سر بحث جالب بینشان کرد
" باشه کوچولو ، اینبار به روش تو اما بار بعدی همین جوری جلوم زانو میزنی!"
و با روشن کردن سیگاری ازش دور شد
_ روز سرنوشت ساز _* ترس اصلی *
" اسمم رو همیشه یادت بمونه که این مرد قرار نیست حالا حالا ها دست از سرت برداره ، آرکا هندرسون"
در ادامه دستش سمت نقاب رفت که مچ دستش را گرفت
" تو حق نداری صورت منو ببینی ، این قانونه!"
لبخند کجی زد و دست روی شکم لختش گذاشت
" چه گربه ی قانون شناسی! این چشمای وحشیت داره با من حرف میزنه که نقاب رو بردارم و الهه ی پشت نقاب رو ببینم!"
"این حق رو نداری،برو اونطرف!"
خنده ای از سر بحث جالب بینشان کرد
" باشه کوچولو ، اینبار به روش تو اما بار بعدی همین جوری جلوم زانو میزنی!"
و با روشن کردن سیگاری ازش دور شد
_ روز سرنوشت ساز _* ترس اصلی *
۱۲.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.