PT.17
&تقریبا میشه گفت ۵ روز
سوجونگ با این حرف هیونجین ملافه رو تو مشتش جمع کرد و چشماش رو از ترس بست
+م..میتونی بری
&چشم
سوجونگ با صدای در چشماش رو باز کرد و بدون توجه به دردش روی تخت نشست و دست هاش رو به حالت التماس بالا گرفت و
سرش رو پایین انداخت و شروع کرد به صحبت کردن
_ب...با..باور کن م...م...من خو...خود...خودم ه..هم الان فهم...فهمیدم...هق...ب...هق...ببخش_
+تموم شد
+بچه...رو...فردا...میریم....و...سقط...میکنیم
جیمین تموم کلمه هاش رو تکه تکه گفت
_ن..نه
سوجونگ با تردید کلمه ی "نه" رو گفت
+چی گفتی؟
+روی حرف من حرف زدی؟
_گفتم....نه
_من نمی_
حرفش توسط سیلی از طرف جیمین نصفه موند
قطره های اشکش مثل الماس روی ملافه فرود میومدن و سرش پایین بود
با صدای خشداری حاصل از گریه گفت
_باشه من حقمه درد بکش..بکشم ولی این بچ..بچه...هق...بچه چرا باید جونش رو از دست بده
_فردا میریم
جیمین بعد از اتمام حرفش از اتاق خارج شد
○○○○○○○○○○○○○○○○
۱۳+ لایک
نگید کمه اینم به زور نوشتم دعا کنید فردا پاره نشم به خدا یدونه پارت مجانی میزارم و یدونه فیک جدید شروع میکنم دعا کنید😭
سوجونگ با این حرف هیونجین ملافه رو تو مشتش جمع کرد و چشماش رو از ترس بست
+م..میتونی بری
&چشم
سوجونگ با صدای در چشماش رو باز کرد و بدون توجه به دردش روی تخت نشست و دست هاش رو به حالت التماس بالا گرفت و
سرش رو پایین انداخت و شروع کرد به صحبت کردن
_ب...با..باور کن م...م...من خو...خود...خودم ه..هم الان فهم...فهمیدم...هق...ب...هق...ببخش_
+تموم شد
+بچه...رو...فردا...میریم....و...سقط...میکنیم
جیمین تموم کلمه هاش رو تکه تکه گفت
_ن..نه
سوجونگ با تردید کلمه ی "نه" رو گفت
+چی گفتی؟
+روی حرف من حرف زدی؟
_گفتم....نه
_من نمی_
حرفش توسط سیلی از طرف جیمین نصفه موند
قطره های اشکش مثل الماس روی ملافه فرود میومدن و سرش پایین بود
با صدای خشداری حاصل از گریه گفت
_باشه من حقمه درد بکش..بکشم ولی این بچ..بچه...هق...بچه چرا باید جونش رو از دست بده
_فردا میریم
جیمین بعد از اتمام حرفش از اتاق خارج شد
○○○○○○○○○○○○○○○○
۱۳+ لایک
نگید کمه اینم به زور نوشتم دعا کنید فردا پاره نشم به خدا یدونه پارت مجانی میزارم و یدونه فیک جدید شروع میکنم دعا کنید😭
۱۶.۷k
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.