《کی عاشقت شدم》💜
ادامه پارت هجدهم
.پ: ن دخترم یه پسر بچه گوگلی بود فک فکر کنم اول اسمش ج بود
ا.ت: ج ج جه برگشتم و به کوک نگاه کردم کوک با یه قیافه خیلی متعجب به من نگاه کرد و به خال پایین لبش دست زد و زمزمه کرد
کوک: ج ج جونگ کوک
ویو ا.ت
ته کلید و ازم گرفت و با عجله درو باز کرد و رفت تو منم پشتش رفتم تو ته شروع کرد گشتن و منو کوک و سو هو هم رفتیم ک بگردیم دنبال دفتر چه داشتم میگشتم که دستم خورد زیر ی کشو انگار یه کشو مخفی بود وقتی باز شد یه دفترچه ای که روش خاک نشسته بود بو ورداشتم
ا.ت: پیداش کردم پیداش کردم
هرسه اومدن سمتم نشستم زمینو دفتر باز کردم
( نوشته دفتر )
(سلام دختر قشنگم تو وقتی که این دفتر چه رو پیدا کردی حتما سنت بیشتر از منه میخوام قصه بدنیا آوردن تو داداشت رو بگم برات من تو ۱۷ سالگی به زور ازدواج کردم اومد وارم زندگی تو اینجوری نشه من وقتی داداشت رو بار دار بودم بابات منو خیلی میزد درحد این که یه بار پسرم میخواست بمیره ولی من بازم امید داشتم )
داشتم میخوندم که یه مرده کت شلواری اومد تو خونه و گفت پس بلاخره اومدی دختر جون بلند شید باید خونه رو خالی کنید
ا.ت: اما اما
مرده: گفتم بلند شو برو بیرون دختره چش سفید
ته: هوووووووو درست صحبت کنا مرتیکه عوضی چش سفید عمته اصن میدونی داری با کی صحبت میکنی
ا.ت: ته ولش کن بیا بریم
دست ته و گرفتمو باهم رفتیم
رفتیم و تو ماشین نشستیم که
ته:......................
سلام بچه ها اینم جبران اون تاخیرم ببخشید ولی ازتون ناراحتماااااا این چجور حمایت کردنیههه ۸ تا لایک واقعا خیلی کمه اینجا تو این پارت ازتون انتظار دارم و لایک و کام یادتون نره💜💙
.پ: ن دخترم یه پسر بچه گوگلی بود فک فکر کنم اول اسمش ج بود
ا.ت: ج ج جه برگشتم و به کوک نگاه کردم کوک با یه قیافه خیلی متعجب به من نگاه کرد و به خال پایین لبش دست زد و زمزمه کرد
کوک: ج ج جونگ کوک
ویو ا.ت
ته کلید و ازم گرفت و با عجله درو باز کرد و رفت تو منم پشتش رفتم تو ته شروع کرد گشتن و منو کوک و سو هو هم رفتیم ک بگردیم دنبال دفتر چه داشتم میگشتم که دستم خورد زیر ی کشو انگار یه کشو مخفی بود وقتی باز شد یه دفترچه ای که روش خاک نشسته بود بو ورداشتم
ا.ت: پیداش کردم پیداش کردم
هرسه اومدن سمتم نشستم زمینو دفتر باز کردم
( نوشته دفتر )
(سلام دختر قشنگم تو وقتی که این دفتر چه رو پیدا کردی حتما سنت بیشتر از منه میخوام قصه بدنیا آوردن تو داداشت رو بگم برات من تو ۱۷ سالگی به زور ازدواج کردم اومد وارم زندگی تو اینجوری نشه من وقتی داداشت رو بار دار بودم بابات منو خیلی میزد درحد این که یه بار پسرم میخواست بمیره ولی من بازم امید داشتم )
داشتم میخوندم که یه مرده کت شلواری اومد تو خونه و گفت پس بلاخره اومدی دختر جون بلند شید باید خونه رو خالی کنید
ا.ت: اما اما
مرده: گفتم بلند شو برو بیرون دختره چش سفید
ته: هوووووووو درست صحبت کنا مرتیکه عوضی چش سفید عمته اصن میدونی داری با کی صحبت میکنی
ا.ت: ته ولش کن بیا بریم
دست ته و گرفتمو باهم رفتیم
رفتیم و تو ماشین نشستیم که
ته:......................
سلام بچه ها اینم جبران اون تاخیرم ببخشید ولی ازتون ناراحتماااااا این چجور حمایت کردنیههه ۸ تا لایک واقعا خیلی کمه اینجا تو این پارت ازتون انتظار دارم و لایک و کام یادتون نره💜💙
۹.۷k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.