نیستی که
کاش من انگشتان مادرت بودم هربار که موهایت را میبافت
آن گره روسری ات که چفت ترش میکنی با هر باد سردی که میوزد
آن پول مچاله درون جیب کاپشن ات
آن چای روز های سرد
کاش میشد در تمام لحظه هایت قدم میگذاشتم
و تو شاد بودی از بودنم...
میم.ح
کاش من انگشتان مادرت بودم هربار که موهایت را میبافت
آن گره روسری ات که چفت ترش میکنی با هر باد سردی که میوزد
آن پول مچاله درون جیب کاپشن ات
آن چای روز های سرد
کاش میشد در تمام لحظه هایت قدم میگذاشتم
و تو شاد بودی از بودنم...
میم.ح
۱.۴k
۲۳ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.