𝐕𝐀𝐌𝐏𝐈𝐑𝐄𝐒 ℙ𝔸ℝ𝕋①
(قصری که توش زندگی میکردی اسلایده پنجه)
از زبانه ا/ت
امروز ملکه میشم
خدمتکارا اومدن و یکم بهم رسیدن
لباسم...لباسه مادرم بود
خیلی زیبا بود
(لباستون تو اسلایده 2)
اونم وقتی 125 سالش شد اینو پوشید
من باید 18 سالگی به تاج و تخت میرسیدم..
ولی برادرم که دوقلوم بود پادشاه شد...ولی
جئون جانگ کوک...کشتش...امشب میبینمش و انتقامم و میگیرم
خونش و خودم میمکم...اه...حالم ازش بهم میخوره
امشب من باید شنلش و بهش بدم و اون شنله منوووووو
اههههههه
(شنلت تو اسلایده سومه)
چشمات قرمز میشه
ناخونات بلند میشه و نیشات تیز و بلند میشه
رگای گردنت میزنه بیرون
وقکی عصبی ای اینجوری میشی
در میزنن
آرامشه خودتو حفظ میکنی
ا/ت=بیا تو...
خدمتکار بود
خدمتکار=پرنسس..تاجتون و اوردم
ا/ت=یااا جین هو...گفتم وقتی پیشه همیم نمیخواد بگی پرنسس
جین هو دوسته بچگیت بود
یه دختره پر شور
مادرش بهترین ندیمه مادرتون بود
شما هفت سالگی دوست بودین و در حاله حاضر بهترین دوستته
و تنها کسی که درکت میکنه بنظت یه خون آشامه بی نقصه
جین هو=خب حالا..بیا ببین چقد تاجت قشنگه!
دره صندوق و باز میکنی و و تاجت و میبینی
(تاجت اشلایده چهارمه)
ا/ت=خیلی نازه...
جین هو=چرا ناراحتی گرل؟
ا/ت=چون جانگ کوک قراره بزارتش رو سرم با همون دستای کثیفش که جیهوپ و کشت
(جیهوپ برادرت بود مثلا)
جین هو بغلت میکنه
سعی میکنی گریه نکنی که آرایشت خراب نشه
جین هو=هی...اروم باش...میدونم چقد با هوبی صمیمی بودی
تو هوبی رابطتون افسانه ای بود خیلی باهم خوب بودین و شوخیای خرکی زیاد میکردین
ا/ت=یادته از تو خوشش اومده بود!؟😂
جین هو=بله داداشت کچلم کرد😂
ا/ت=😂😂
جین هو=خب اماده ای؟...
ا/ت=اره بریم
تو خیلی خوشکل شده بودی
معرکه بودی
میدرخشیدی
با جین هو از اتاقت برون اومدی
یکم مرتبت کرد و از پله ها رفتی پایین
(توی اسلایده 11 میزارم راه پله هارو)
یه عالمه خون آشام اونجا بود
حتی بزرگترین ها اومده بودن
که چشم به کوک خورد
باز داشتی عصبی میشدی که چشم به جیم هو خورد
جین هو با چشاش داشت علامت میداد که اروم باش
وقتی پله ها تموم شد وایسادی
جانگ کوک داشت میومد سمتت که همه راهو براش باز کردن
لباسه جانگ کوک اسلایده 6
و تاجش اسلایده 7
و شنلش اسلایده 8
کوک رسد به تو
کوک=بریم بانو!؟
دستت و اوردی جلوی صورتش
کوک دستت و گرفت و دستت و بوسید
با حرص و به اسراره جین هو دستش و گرفتی و نشستین رو صندلی سلطنتی
پدره تو و کوک نشسه بودن و میخواستن هر لحضه بهم حمله کنن
ولی از ترسه ملکه کله جهانه ومپایرا که مادره اون دوتا بود نمیتونستن
در واقع پدره تو پدره کوک برادرن
و تو کوک دختر عمو پسر عمویین
و جالبیش اینجاس ترس از چشمای مادر حتی در جهانه خون اشاما هم چیزی عادیس😞😂🤝
از زبانه ا/ت
امروز ملکه میشم
خدمتکارا اومدن و یکم بهم رسیدن
لباسم...لباسه مادرم بود
خیلی زیبا بود
(لباستون تو اسلایده 2)
اونم وقتی 125 سالش شد اینو پوشید
من باید 18 سالگی به تاج و تخت میرسیدم..
ولی برادرم که دوقلوم بود پادشاه شد...ولی
جئون جانگ کوک...کشتش...امشب میبینمش و انتقامم و میگیرم
خونش و خودم میمکم...اه...حالم ازش بهم میخوره
امشب من باید شنلش و بهش بدم و اون شنله منوووووو
اههههههه
(شنلت تو اسلایده سومه)
چشمات قرمز میشه
ناخونات بلند میشه و نیشات تیز و بلند میشه
رگای گردنت میزنه بیرون
وقکی عصبی ای اینجوری میشی
در میزنن
آرامشه خودتو حفظ میکنی
ا/ت=بیا تو...
خدمتکار بود
خدمتکار=پرنسس..تاجتون و اوردم
ا/ت=یااا جین هو...گفتم وقتی پیشه همیم نمیخواد بگی پرنسس
جین هو دوسته بچگیت بود
یه دختره پر شور
مادرش بهترین ندیمه مادرتون بود
شما هفت سالگی دوست بودین و در حاله حاضر بهترین دوستته
و تنها کسی که درکت میکنه بنظت یه خون آشامه بی نقصه
جین هو=خب حالا..بیا ببین چقد تاجت قشنگه!
دره صندوق و باز میکنی و و تاجت و میبینی
(تاجت اشلایده چهارمه)
ا/ت=خیلی نازه...
جین هو=چرا ناراحتی گرل؟
ا/ت=چون جانگ کوک قراره بزارتش رو سرم با همون دستای کثیفش که جیهوپ و کشت
(جیهوپ برادرت بود مثلا)
جین هو بغلت میکنه
سعی میکنی گریه نکنی که آرایشت خراب نشه
جین هو=هی...اروم باش...میدونم چقد با هوبی صمیمی بودی
تو هوبی رابطتون افسانه ای بود خیلی باهم خوب بودین و شوخیای خرکی زیاد میکردین
ا/ت=یادته از تو خوشش اومده بود!؟😂
جین هو=بله داداشت کچلم کرد😂
ا/ت=😂😂
جین هو=خب اماده ای؟...
ا/ت=اره بریم
تو خیلی خوشکل شده بودی
معرکه بودی
میدرخشیدی
با جین هو از اتاقت برون اومدی
یکم مرتبت کرد و از پله ها رفتی پایین
(توی اسلایده 11 میزارم راه پله هارو)
یه عالمه خون آشام اونجا بود
حتی بزرگترین ها اومده بودن
که چشم به کوک خورد
باز داشتی عصبی میشدی که چشم به جیم هو خورد
جین هو با چشاش داشت علامت میداد که اروم باش
وقتی پله ها تموم شد وایسادی
جانگ کوک داشت میومد سمتت که همه راهو براش باز کردن
لباسه جانگ کوک اسلایده 6
و تاجش اسلایده 7
و شنلش اسلایده 8
کوک رسد به تو
کوک=بریم بانو!؟
دستت و اوردی جلوی صورتش
کوک دستت و گرفت و دستت و بوسید
با حرص و به اسراره جین هو دستش و گرفتی و نشستین رو صندلی سلطنتی
پدره تو و کوک نشسه بودن و میخواستن هر لحضه بهم حمله کنن
ولی از ترسه ملکه کله جهانه ومپایرا که مادره اون دوتا بود نمیتونستن
در واقع پدره تو پدره کوک برادرن
و تو کوک دختر عمو پسر عمویین
و جالبیش اینجاس ترس از چشمای مادر حتی در جهانه خون اشاما هم چیزی عادیس😞😂🤝
۲۰.۸k
۱۳ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.