Love shot p29
یونگی ویو
صبح با سر درد زیاد از خواب بیدار شدم واقعا قابل تحمل نبود که یهو یاد دیروز افتادم که سر دردم ۱۰۰۰ برابر شد یه قرص روی میز دیدم و سریع خوردمش بعد که بهتر شدم اومدم فکر کنم چه گوهی خودم من واقعا ا.ت رو زدمش؟ بعد یادم افتاد که قراره برم دانشگاه لباسمو پوشیدم وسایلمو جمع کردمو رفتم سمت دانشگاه
ا.ت ویو
رسیدم دانشگاه بچه ها اکثرأ اومده بودن من رفتم بین یونا و لیا یه جا نشستم
لیا:سلام داوش خوبی
ا.ت:اره
یونا : ا.ت میگم دیشب چی شد چرا یهو تو و یونگی باهم ناپديد شدید؟(بچها دعوارو ندیدین )
ا.ت:من خیلی مست بودم حالم بد بود یونگی منو برد خونه
یونا :عاها
یهو یونگی رو دیدم که تلو تلو خوران وارد کلاس میشه
یونگی ویو
سرم گیج میرفت پس دستمو روی دیوار گزاشتم و وایسادم یه ذره بتونم دور و برمو درست ببینم که نرم تو دیوار
حالم بد بود پس روی اولین صندلی ای که دیدم نشستم
لیا:یونگی؟یونگی توییی؟
یونا: عاره خودشه
همون لحظه استاد وارد کلاس شد همه به احترام استاد بلند شدیم منم سرم گیج میرفت پس دستمو روی میز گذاشتم
استاد :سلام بچه ها من آقای کیم هستم استادتون میتونید بشینید
واقعا انگار روی هوا شناور بودم
استاد:ببخشید شما که تخت اول نشستی اسمت چیه؟
یونگی:یونگی....مین یونگی
استاد :حالت خوبه؟
یونگی: بله فقط یه ذره سرم گیج میره
استاد :مطمئنی خوبی؟
یونگی:ب....
که یه صدایی شنیدم
ا.ت ویو
نگران یونگی بودم ولی هنوز بخاطر دیشب از دستش عصبانی بودم حالش خیلی بد بود ولی داشت تظاهر میکرد اوکیه مثل همیشه!
پس گفتم:
استاد معلومه حالشون خوب نیست نمیبینید نمیتونن روی پای خودشون وایسن؟
استاد:راست میگی اسمت چیه؟
ا.ت:لی ا.ت
استاد:عاها یونگی میتونی بری دکتر پایین پله هاس
یونگی:چ...
ا.ت:استاد پله براشون خطرناکه ممکنه بیوفته
استاد:پس تو باهاش تا داروخونه برو بعد بیا سر کلاس
ا.ت:من؟......باشه
رفتم سمت یونگی ودستشو انداختم روی شونمو یونگی هم تلو تلو خوران دنبالم میومد
یونگی:ا.ت...ببخشید
ا.ت:خواهش میکنم آقای مین
یونگی:اینطوری نباش دیگه ا.ت یه گوهی خوردم
ا.ت:دقیقا چطوری نباشم
یونگی:انقد چص نباش
ا.ت:من چصم؟الان انتظار داری بیام ببوسمت سرتو ناز کنم بگم آفرین ممنون که زدی توی صورتم؟
یونگی:عاره ببوسم
ا.ت:گم شو مرتیکه
یونگی:او یه ثانیه وایسا
یونگی ویو
سرم یهو بدجوری گیج رفت دستمو از روی شونش کشیدم کنارو چند ثانیه به دیوار تکیه داد
یونگی:ریدم تو این خماری
ا.ت :ته سالن برو میرسی به اتاق دکتر سونبه
یونگی:سونبه ؟بامنی؟
ا.ت:جز منو تو کسی اینجا هست؟
یونگی:باشه ممنون
یاع
یاع
یاع
صبح با سر درد زیاد از خواب بیدار شدم واقعا قابل تحمل نبود که یهو یاد دیروز افتادم که سر دردم ۱۰۰۰ برابر شد یه قرص روی میز دیدم و سریع خوردمش بعد که بهتر شدم اومدم فکر کنم چه گوهی خودم من واقعا ا.ت رو زدمش؟ بعد یادم افتاد که قراره برم دانشگاه لباسمو پوشیدم وسایلمو جمع کردمو رفتم سمت دانشگاه
ا.ت ویو
رسیدم دانشگاه بچه ها اکثرأ اومده بودن من رفتم بین یونا و لیا یه جا نشستم
لیا:سلام داوش خوبی
ا.ت:اره
یونا : ا.ت میگم دیشب چی شد چرا یهو تو و یونگی باهم ناپديد شدید؟(بچها دعوارو ندیدین )
ا.ت:من خیلی مست بودم حالم بد بود یونگی منو برد خونه
یونا :عاها
یهو یونگی رو دیدم که تلو تلو خوران وارد کلاس میشه
یونگی ویو
سرم گیج میرفت پس دستمو روی دیوار گزاشتم و وایسادم یه ذره بتونم دور و برمو درست ببینم که نرم تو دیوار
حالم بد بود پس روی اولین صندلی ای که دیدم نشستم
لیا:یونگی؟یونگی توییی؟
یونا: عاره خودشه
همون لحظه استاد وارد کلاس شد همه به احترام استاد بلند شدیم منم سرم گیج میرفت پس دستمو روی میز گذاشتم
استاد :سلام بچه ها من آقای کیم هستم استادتون میتونید بشینید
واقعا انگار روی هوا شناور بودم
استاد:ببخشید شما که تخت اول نشستی اسمت چیه؟
یونگی:یونگی....مین یونگی
استاد :حالت خوبه؟
یونگی: بله فقط یه ذره سرم گیج میره
استاد :مطمئنی خوبی؟
یونگی:ب....
که یه صدایی شنیدم
ا.ت ویو
نگران یونگی بودم ولی هنوز بخاطر دیشب از دستش عصبانی بودم حالش خیلی بد بود ولی داشت تظاهر میکرد اوکیه مثل همیشه!
پس گفتم:
استاد معلومه حالشون خوب نیست نمیبینید نمیتونن روی پای خودشون وایسن؟
استاد:راست میگی اسمت چیه؟
ا.ت:لی ا.ت
استاد:عاها یونگی میتونی بری دکتر پایین پله هاس
یونگی:چ...
ا.ت:استاد پله براشون خطرناکه ممکنه بیوفته
استاد:پس تو باهاش تا داروخونه برو بعد بیا سر کلاس
ا.ت:من؟......باشه
رفتم سمت یونگی ودستشو انداختم روی شونمو یونگی هم تلو تلو خوران دنبالم میومد
یونگی:ا.ت...ببخشید
ا.ت:خواهش میکنم آقای مین
یونگی:اینطوری نباش دیگه ا.ت یه گوهی خوردم
ا.ت:دقیقا چطوری نباشم
یونگی:انقد چص نباش
ا.ت:من چصم؟الان انتظار داری بیام ببوسمت سرتو ناز کنم بگم آفرین ممنون که زدی توی صورتم؟
یونگی:عاره ببوسم
ا.ت:گم شو مرتیکه
یونگی:او یه ثانیه وایسا
یونگی ویو
سرم یهو بدجوری گیج رفت دستمو از روی شونش کشیدم کنارو چند ثانیه به دیوار تکیه داد
یونگی:ریدم تو این خماری
ا.ت :ته سالن برو میرسی به اتاق دکتر سونبه
یونگی:سونبه ؟بامنی؟
ا.ت:جز منو تو کسی اینجا هست؟
یونگی:باشه ممنون
یاع
یاع
یاع
۲.۷k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.