THE SPY🌘🖤
THE SPY🌘🖤
PART|19
درو باز کرد و با عصبانیت وارد شد
درو نبست چون میدونست کی پشتشه
رفت روی تخت نشست و سرشو گرفت بین دستاش
با صدای کوبیده شدن در بهم فهمید که شخص موردنظر وارد اتاق شده
تهیونگ:چته تو هاااا؟(داد)
درحالی که حرف میزد نزدیکش میشد
تهیونگ:این چه غلطی بود که کردی؟(داد)
جونگکوک:اینو بار دومه که میگی (آروم)
تهیونگ رسید بهش و جلوی پاهاش ایستاد
تهیونگ:چون براش جواب میخوام،
یک جواب منطقی که همینجا چالت نکنم(بلند)
جونگکوک:اعصابم و بهم ریخت
تهیونگ: اینکه اون هرزه اومده روی پاهات نشسته باعث میشه که اونجا حمام خون راه بندازی؟میتونستی فقط همون عوضی و بکشی برای چی همه رو به رگبار
بستی(بلند)
جونگکوک:انقدر سر من داد نزنننن(داد)
جونگکوک سرشو آورد بالا و به تهیونگ زل زد
و این تهیونگ بود که توی عمق چشم های جونگکوک دقیق شد،توی اون چشمایی که رگه های قرمز خونی فتح شون کرده بودند.
تهیونگ:بهتره حواست و جمع کنی، یکبار دیگه از این گندا بالا بیاری ملاحظه اینکه برادرمی رو نمیکنم
و سمت در اتاق رفت
جونگکوک درحالی که نیشخند صداداری میزد و با کنایه حرف میزد گفت
جونگکوک:کی ملاحظه کردی که این دفعه دومت باشه؟(نیشخند)
تهیونگ پوزخندی زد و برگشت سمتش
تهیونگ: همین که الان اینجا نشستی و زبوندرازی میکنی یعنی ملاحظه کردم؛ وگرنه هرکی جای تو بود الان توی اقیانوس آرام به آرامش ابدی رسیده بود(پوزخند)
جونگکوک رنگ نگاهش تغییر کرد و با نفرت بهش خیره شد
تهیونگ با همون پوزخند برگشت سمت در و ازش خارج شد و بسمت اتاق خودش رفت
وارد اتاق شد و درو بست
کتش و درآورد و روی دسته مبل اتاق انداخت و روی صندلی پشت میزش نشست و دست هاشو توی هم گره کرد و به نقطهی نامعلومی خیره شد
بعد چند ثانیه با خودش زمزمه کرد
تهیونگ:اون برگشته.... ماشین کشتار برگشته.
حمایت؟💚🍃
PART|19
درو باز کرد و با عصبانیت وارد شد
درو نبست چون میدونست کی پشتشه
رفت روی تخت نشست و سرشو گرفت بین دستاش
با صدای کوبیده شدن در بهم فهمید که شخص موردنظر وارد اتاق شده
تهیونگ:چته تو هاااا؟(داد)
درحالی که حرف میزد نزدیکش میشد
تهیونگ:این چه غلطی بود که کردی؟(داد)
جونگکوک:اینو بار دومه که میگی (آروم)
تهیونگ رسید بهش و جلوی پاهاش ایستاد
تهیونگ:چون براش جواب میخوام،
یک جواب منطقی که همینجا چالت نکنم(بلند)
جونگکوک:اعصابم و بهم ریخت
تهیونگ: اینکه اون هرزه اومده روی پاهات نشسته باعث میشه که اونجا حمام خون راه بندازی؟میتونستی فقط همون عوضی و بکشی برای چی همه رو به رگبار
بستی(بلند)
جونگکوک:انقدر سر من داد نزنننن(داد)
جونگکوک سرشو آورد بالا و به تهیونگ زل زد
و این تهیونگ بود که توی عمق چشم های جونگکوک دقیق شد،توی اون چشمایی که رگه های قرمز خونی فتح شون کرده بودند.
تهیونگ:بهتره حواست و جمع کنی، یکبار دیگه از این گندا بالا بیاری ملاحظه اینکه برادرمی رو نمیکنم
و سمت در اتاق رفت
جونگکوک درحالی که نیشخند صداداری میزد و با کنایه حرف میزد گفت
جونگکوک:کی ملاحظه کردی که این دفعه دومت باشه؟(نیشخند)
تهیونگ پوزخندی زد و برگشت سمتش
تهیونگ: همین که الان اینجا نشستی و زبوندرازی میکنی یعنی ملاحظه کردم؛ وگرنه هرکی جای تو بود الان توی اقیانوس آرام به آرامش ابدی رسیده بود(پوزخند)
جونگکوک رنگ نگاهش تغییر کرد و با نفرت بهش خیره شد
تهیونگ با همون پوزخند برگشت سمت در و ازش خارج شد و بسمت اتاق خودش رفت
وارد اتاق شد و درو بست
کتش و درآورد و روی دسته مبل اتاق انداخت و روی صندلی پشت میزش نشست و دست هاشو توی هم گره کرد و به نقطهی نامعلومی خیره شد
بعد چند ثانیه با خودش زمزمه کرد
تهیونگ:اون برگشته.... ماشین کشتار برگشته.
حمایت؟💚🍃
۱.۵k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.