من از تو بدم میاد p:20
تهیونگ: خفه شو برو
ا/ت من از هیچی خبر ندارم
ا/ت: بهت اعتماد دارم
......چند سال بعد......
تهیونگ: پسر من کو ؟
هیوجین: اینجام بابا
تهیونگ: بیا ببینم پدسگ (خنده)
هیوجین : بابا یه سوال دالم
تهیونگ: جان بپرس ؟
هیوجین: من چطولی به دنیا اومدم؟
تهیونگ: عا خب از مامانت بپرس
هیوجین: مامان بگو بگو
ا/ت: عا ببین ما به گلدون داشتیم که شکوفه زد بعد از ۹ ماه تو از توی اون غنچه اومدی بیرون
تهیونگ: پس اون من بودم یه هفته کج کج راه میرفتم (خنده)
ا/ت: تهیونگ
هیوجین: بهم دلوغ نگین ها
تهیونگ: دروغ کجا بود
گوشی ا/ت زنگ میخوره
ا/ت: بله بفرمایید...... امکان نداره....نه درست نیست.......الو .....الو
تهیونگ: کی بود ؟
ا/ت: اشتباه بود( سرد)
تهیونگ: اشتباه؟
ا/ت: اره (سرد)
تهیونگ: چی بگم
ا/ت: هیوجین برو لباساتو بپوش میخوایم بریم
هیوجین: باش
تهیونگ: کجا؟
ا/ت: فکر کردی من اسباب بازی دست توام ها ؟ خستم کردی دیگه نمیتونم تحمل کنم (گریه)
تهیونگ: چی میگی چی شده ؟
ا/ت: چرا من الان باید بدونم که با آنا همکاری کردی ؟
تهیونگ: مسئله کاری بود نیازی نبود تو بدونی
ا/ت: حتی نیاز نبود بدونم بیشتر شبا پیشش میمونی؟ یا اینکه هر وقت گوشیت زنگ میخوره ازت میپرسم کیه میگه کاریه و آنا خانوم زنگ زده (گریه)
تهیونگ: به تو چه اصلا
ا/ت: ب من چه ؟ خجالت بکش زن داری بچه داری ، تهیونگ خوب گوش کن فکر کردی من نمیدونم که میخوای طلاقم بدی ؟ میدونم همش اون هرزه زیر گوشت اینا رو میخونه توام میگی چشم (گریه)
تهیونگ: اره اصلا میخوام طلاقت بدم
ا/ت: تو نیازی نداری خودم میرم درخواست طلاق میدم هیوجین هم پیش خودم میمونه
تهیونگ: پا تو از این در بیرون نمیزاری فهمیدی؟
هیوجین: مامان من میتلسم (گریه)
ا/ت: چرا مامان الان میریم دیگه نیازی نیست بترسی
تهیونگ: هیوجین رو نمیبری
ا/ت: بیا اینم حلقه ازدواج گذاشتم روی میز خوش باشی با آنا
تهیونگ: ا/ت وایسا اگه درخواست طلاق بدی دیگه هیوجین رو نمیبینی
ا/ت: اتفاقا میبرمش پیش خودم نمیخوام زیر دست یه هرزه ایی مثل آنا بزرگ بشه
تهیونگ: خفه شو دیگه ( داد )
هیوجین: (گریه)
ا/ت: بیا بریم مامان بیا بغلم
تهیونگ: هیوجین بابا
هیوجین: مامان میلیم خونه دایی (گریه)
ا/ت: اره الان میریم (راستی یادم رفت بگم میا و جونگکوک ازدواج کردن)
پرش زمان به رسیدن خونه جونگکوک
جونگکوک: سلامم خوش اومدین
هیوجین: سلام دایی
جونگکوک: سلام زندگی خوبی؟ چشات چرا قرمزه
هیوجین: خوبم دایی مامان و بابام دعوا کلدن منم گلیه کلدم
ا/ت: هیوجین
جونگکوک: راس میگه
ا/ت: اره میا کجاس
جونگکوک: هست بالا الان میاد
ا/ت: هیوجین برو پیش خاله
هیوجین: باشه
جونگکوک : چیشده ؟
ا/ت: با دختر عمش همکاری کرده بعد باهاش درارتباطه
جونگکوک: خب
ا/ت: میخوان ازدواج کنن(گریه)
جونگکوک: تو چیکار میکنی ؟
ا/ت: فردا میرم درخواست طلاق میدم
جونگکوک: به هیوجین فکر کردی؟
ا/ت: اره میارمش پیش خودم نمیخوام زیر دست اون آنا بزرگ شه
جونگکوک: ولی تهیونگ نمیزاره
ا/ت: داداش به جون تو خسته شدم کاش برمیگشتم به عقب (گریه)
جونگکوک: گریه نکن حالا
ا/ت:( گریه)
ا/ت من از هیچی خبر ندارم
ا/ت: بهت اعتماد دارم
......چند سال بعد......
تهیونگ: پسر من کو ؟
هیوجین: اینجام بابا
تهیونگ: بیا ببینم پدسگ (خنده)
هیوجین : بابا یه سوال دالم
تهیونگ: جان بپرس ؟
هیوجین: من چطولی به دنیا اومدم؟
تهیونگ: عا خب از مامانت بپرس
هیوجین: مامان بگو بگو
ا/ت: عا ببین ما به گلدون داشتیم که شکوفه زد بعد از ۹ ماه تو از توی اون غنچه اومدی بیرون
تهیونگ: پس اون من بودم یه هفته کج کج راه میرفتم (خنده)
ا/ت: تهیونگ
هیوجین: بهم دلوغ نگین ها
تهیونگ: دروغ کجا بود
گوشی ا/ت زنگ میخوره
ا/ت: بله بفرمایید...... امکان نداره....نه درست نیست.......الو .....الو
تهیونگ: کی بود ؟
ا/ت: اشتباه بود( سرد)
تهیونگ: اشتباه؟
ا/ت: اره (سرد)
تهیونگ: چی بگم
ا/ت: هیوجین برو لباساتو بپوش میخوایم بریم
هیوجین: باش
تهیونگ: کجا؟
ا/ت: فکر کردی من اسباب بازی دست توام ها ؟ خستم کردی دیگه نمیتونم تحمل کنم (گریه)
تهیونگ: چی میگی چی شده ؟
ا/ت: چرا من الان باید بدونم که با آنا همکاری کردی ؟
تهیونگ: مسئله کاری بود نیازی نبود تو بدونی
ا/ت: حتی نیاز نبود بدونم بیشتر شبا پیشش میمونی؟ یا اینکه هر وقت گوشیت زنگ میخوره ازت میپرسم کیه میگه کاریه و آنا خانوم زنگ زده (گریه)
تهیونگ: به تو چه اصلا
ا/ت: ب من چه ؟ خجالت بکش زن داری بچه داری ، تهیونگ خوب گوش کن فکر کردی من نمیدونم که میخوای طلاقم بدی ؟ میدونم همش اون هرزه زیر گوشت اینا رو میخونه توام میگی چشم (گریه)
تهیونگ: اره اصلا میخوام طلاقت بدم
ا/ت: تو نیازی نداری خودم میرم درخواست طلاق میدم هیوجین هم پیش خودم میمونه
تهیونگ: پا تو از این در بیرون نمیزاری فهمیدی؟
هیوجین: مامان من میتلسم (گریه)
ا/ت: چرا مامان الان میریم دیگه نیازی نیست بترسی
تهیونگ: هیوجین رو نمیبری
ا/ت: بیا اینم حلقه ازدواج گذاشتم روی میز خوش باشی با آنا
تهیونگ: ا/ت وایسا اگه درخواست طلاق بدی دیگه هیوجین رو نمیبینی
ا/ت: اتفاقا میبرمش پیش خودم نمیخوام زیر دست یه هرزه ایی مثل آنا بزرگ بشه
تهیونگ: خفه شو دیگه ( داد )
هیوجین: (گریه)
ا/ت: بیا بریم مامان بیا بغلم
تهیونگ: هیوجین بابا
هیوجین: مامان میلیم خونه دایی (گریه)
ا/ت: اره الان میریم (راستی یادم رفت بگم میا و جونگکوک ازدواج کردن)
پرش زمان به رسیدن خونه جونگکوک
جونگکوک: سلامم خوش اومدین
هیوجین: سلام دایی
جونگکوک: سلام زندگی خوبی؟ چشات چرا قرمزه
هیوجین: خوبم دایی مامان و بابام دعوا کلدن منم گلیه کلدم
ا/ت: هیوجین
جونگکوک: راس میگه
ا/ت: اره میا کجاس
جونگکوک: هست بالا الان میاد
ا/ت: هیوجین برو پیش خاله
هیوجین: باشه
جونگکوک : چیشده ؟
ا/ت: با دختر عمش همکاری کرده بعد باهاش درارتباطه
جونگکوک: خب
ا/ت: میخوان ازدواج کنن(گریه)
جونگکوک: تو چیکار میکنی ؟
ا/ت: فردا میرم درخواست طلاق میدم
جونگکوک: به هیوجین فکر کردی؟
ا/ت: اره میارمش پیش خودم نمیخوام زیر دست اون آنا بزرگ شه
جونگکوک: ولی تهیونگ نمیزاره
ا/ت: داداش به جون تو خسته شدم کاش برمیگشتم به عقب (گریه)
جونگکوک: گریه نکن حالا
ا/ت:( گریه)
۲۵.۹k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.