فصل۲ پارت۵
ای شا: چیی
شوگا : اتت اینکه الان حالش خوب بود
دکتر : خب قبلن تصادف کردن
ای شا: آره
شوکا: چییی چرا زودتر نگفتییی
ای شا: مگه برات مهمه
شوگا : معلومه اون تموم زندگ..
ای شا: خب دکتر داشتین میگفتین
دکتر : وقتی تصادف کرده بوده یه ظربه ای به مغزش وارد شده بود که اگه خیلی اعصبی بشه یا تو شک بره مغزش از کار میوفته و بیهوش میشه
شوگا : (یقه دکتر رو گرفت) اون باید بیهوش بیا اگه نیاد خودم میگشمت
ای شا: چرا کسای دیگرو مقصر میدونی تقصیر خودته
شوگا : آره تقصیر منه ولی اون چیزی نگفت فکر گرده دارم بهش خیانت میکنم ولی من اونو با تمام وجودم دوستش دارم (بغض )
ای شا: پس چرا رفتی پیش الارا
شوگا : اون فقط یه دوسته
الارا : چی شوگا آخه من دوست دارم
شوگا : به درک
۶ ماه بعد
مامان شوگا : پسرم اون بیهوش نمیاد دیگه چقدر میخوای منتظرش بمونی
شوگا : مامان اون بیهوش میاد منو ترک نمیکنه
مامان شوگا : تو که بلخره باید ازدواج کنی
شوگا : چی میگی مامان مگه اون عروست نبود چیشد به همین خیال باش من بایکی دیگه ازدواج کنم (از خونه اومد بیرون)
ویو شوگا
الان ۶ ماه از اون اتفاق میگذره ات هنوز بیهوش نیومده خیلی دلم براش تنگ شده ولی نمیدونم چکار کنم هروز دارم بهش سر میزنم الانم دارم میرم پیشش تنها جای که راحتم
شوگا: بیبی من من اومدم (رفت رو صندلی کنار تخت ات نشست)
شوگا : پرنسسم نمیخوای از خواب پاشی چقدر دیگه میخوابی(بغض)
شوگا : دلت برام تنگ نشده من که خیلی دلم برات تنگ شده نگاه برات ازون گل های که دوست داشتی آوردم
ویو شوگا
گل ها رو گذاشتم تو گلدون رو صندلی نشستم دست ات رو تو دستام گرفتم سرم گذاشتم رو کنار تختش یه چند ساعتی رفت که خوابم برد ...
برای پارت بعدی شرط داریم
فالو : ۴۰۰
شوگا : اتت اینکه الان حالش خوب بود
دکتر : خب قبلن تصادف کردن
ای شا: آره
شوکا: چییی چرا زودتر نگفتییی
ای شا: مگه برات مهمه
شوگا : معلومه اون تموم زندگ..
ای شا: خب دکتر داشتین میگفتین
دکتر : وقتی تصادف کرده بوده یه ظربه ای به مغزش وارد شده بود که اگه خیلی اعصبی بشه یا تو شک بره مغزش از کار میوفته و بیهوش میشه
شوگا : (یقه دکتر رو گرفت) اون باید بیهوش بیا اگه نیاد خودم میگشمت
ای شا: چرا کسای دیگرو مقصر میدونی تقصیر خودته
شوگا : آره تقصیر منه ولی اون چیزی نگفت فکر گرده دارم بهش خیانت میکنم ولی من اونو با تمام وجودم دوستش دارم (بغض )
ای شا: پس چرا رفتی پیش الارا
شوگا : اون فقط یه دوسته
الارا : چی شوگا آخه من دوست دارم
شوگا : به درک
۶ ماه بعد
مامان شوگا : پسرم اون بیهوش نمیاد دیگه چقدر میخوای منتظرش بمونی
شوگا : مامان اون بیهوش میاد منو ترک نمیکنه
مامان شوگا : تو که بلخره باید ازدواج کنی
شوگا : چی میگی مامان مگه اون عروست نبود چیشد به همین خیال باش من بایکی دیگه ازدواج کنم (از خونه اومد بیرون)
ویو شوگا
الان ۶ ماه از اون اتفاق میگذره ات هنوز بیهوش نیومده خیلی دلم براش تنگ شده ولی نمیدونم چکار کنم هروز دارم بهش سر میزنم الانم دارم میرم پیشش تنها جای که راحتم
شوگا: بیبی من من اومدم (رفت رو صندلی کنار تخت ات نشست)
شوگا : پرنسسم نمیخوای از خواب پاشی چقدر دیگه میخوابی(بغض)
شوگا : دلت برام تنگ نشده من که خیلی دلم برات تنگ شده نگاه برات ازون گل های که دوست داشتی آوردم
ویو شوگا
گل ها رو گذاشتم تو گلدون رو صندلی نشستم دست ات رو تو دستام گرفتم سرم گذاشتم رو کنار تختش یه چند ساعتی رفت که خوابم برد ...
برای پارت بعدی شرط داریم
فالو : ۴۰۰
۸.۱k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.