p1
سلام من مین ات هستم 23 سالمه و با خانواده ی پدریم زندگی میکنیم من تا حالا مادرمو ندیدم چون پدرم میگه وقتی به دنیا اومدم اون مرده. خانواده ی من بزرگترین مافیاهای اسیا هستن... من همه ی عمو هامو دوست دارم اما پسر عموهام خب... دوتاشون خیلی رو مخمن وگاس که یه هفتست به کره اومده خیلی هیزه و همش دیدم میزنه... و نامجون، خب اون همیشه با عموهام و بابام به ماموریت میره چون بزرگترامون میگن اون زرنگه و استعدادش زیاده اما حساب مارو بچه حساب میکنن و بخواطر همین نامجون خیلی خودسو میگره... گانگجه با اینکه پسر عموی واقعیم نیست خیلی بهم نزدیکه... اون خیلی خشنه اما پیش من خیلی مهربونه (عاشقش نیست) و مثل برادر نداشتمه، جونگکوکم که از بچگی باهم بودیم و فقط چند روز ازم بزرگتره و حقیقتش من تنها دختر و کوچک ترین عضو خانوادم تهیونگ و جیمینم خیلی دوست دارم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ: بیدار شو خرس تنبل
ات: هاا چیه بزار بخوابم
تهبونگ: دارم میگم پاشو کوالا لنگه ظهره
ات: کوالا خودتی... برو بزار بخوابم
ته: بیدار نمیشی نه؟ باسه خودت خواستی
نمیدونم منظورش چیبود سرمو کردم زیر پتو که
ته: اگه شیر کاکائو تو دوست داری پاشو
عین جت پاشدم
ات: من بیدارم اما کارب بت شیر کاکائو هام نداشته باش
ته: افرین برو جومگکوکم بیدار کن بیاین صبحونه بخورین
ات: باشه
پاشدم رفتم کارای لازمو کردم لباسمو عوض کردم رفتم کوکو بیدار کنم
ات: بیدار شو
کوک: برو میخوام بخوابم دیر وقت خوابیدم
ات: میخواستی دیر نخوابی
کوک: باشه برو من میام
ات: باش
رفتم پایین همه داشتن صبحونه میخوردن
ات:سلام صبح بخیر
همه: صبح بخیر
جین: جونگکوک کجاست
ات: الان میاد
کوک: صبح بخیر
همه: صبح بخیر
بعد از صبحونه مثل همیشه بابام و عمو هام رفتن برای ماموریت و ما خونه موندیم نامجون و گانگجه با هم حرف میزدنو وگاس سرش تو گوشیش بود منم حوصلم سر رفته بود رفتم پیش جونگکوک
ات:حوصلم سر رفته
کوک: خب من چیکار کنم
ات: نمیدونم یکاری بکنیم
کوک: بیا گیم بزنیم
ات: تکراری شده
کوک: خب تمرین بوکس چطور؟
ات: باشه بریم
رفتیم تو اتاق تمرین عمارت دست کش بوکسو برداشتیم
ات: خب شروع کنیم
کوک: اوهوم
چند تا کیسه بوکس بود پس من از یکی استفاده کردم جونگکوک از یکی دیگه داشتیم تمرین میکردیم که در باز شد
گانگجه: دارین چیکار میکنین؟
ات و کوک: تمرین بوکس
گانگجه:هووم، خواستم بگم اجوما کیک شکلاتی درست کرده اگه نیاین تموم میشه
ات: هی چییی بدو دستکشا رو در اوردیم رفتیم دیدم دارن کیک میخورن نشستیم ماهم خوردیم
جیمین: خوب شد اومدین وگرنه تهیونگ براتون چیزی نمیذاشت
ات: فکر کردین من کیک شکلاتی رو از دست میدم؟
تهیونگ: خیلی شکمویی
ات: خودت شکمویی
نامجون: باشه حالا انقدر بحث نکنین
ات و ته: باشه بابابزرگ
گانگجه: باشه حالا بس کنین
ات: راستی کوک سوجون و یونجین گفتن شب بریم بار
کوک: ساعت چند؟
ات: ده
کوک: اوک
و: سوجون و یونجین کین
کوک: دوستامون
ات: سوجون پسر هان جونگ هونه... همکاره عمو جیهوپ
نامجون: هووم، دوست شماست؟ پسر خوبی بنظر میاد بهش نمیاد با شما دوست باشه
ات: مگه ما چمونه؟
نامجون: هیچی
(شب)
یساعت دیگه میخواستیم بریم رفتم دوش گرفتمو موهامو خشک کردم لباس پوشیدن(میزارم) موهامو بستمو عطر زدم رفتم اتاق جونگکوک
ات: حاظری
کوک: اره بریم
رفتیم پایین
یونگی: کجا؟
ات: با دوستامون میریم بار
یونگی: باشه مراقب باشین جونگکوک حوایت به دخترم باشه کسی نزدیکش نشت ها
کوک: چشم عمو
رفتیم سوار ماشین و حرکت کردیم سمت بار از اونجایی که بابای سوجون و یونجین هم مافیان رفتیم بار مافیا ها رفتیم تو پیداشون کردیم رفتیم پیششون
ادامه دارد...
پارت اول شرط ندره
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ: بیدار شو خرس تنبل
ات: هاا چیه بزار بخوابم
تهبونگ: دارم میگم پاشو کوالا لنگه ظهره
ات: کوالا خودتی... برو بزار بخوابم
ته: بیدار نمیشی نه؟ باسه خودت خواستی
نمیدونم منظورش چیبود سرمو کردم زیر پتو که
ته: اگه شیر کاکائو تو دوست داری پاشو
عین جت پاشدم
ات: من بیدارم اما کارب بت شیر کاکائو هام نداشته باش
ته: افرین برو جومگکوکم بیدار کن بیاین صبحونه بخورین
ات: باشه
پاشدم رفتم کارای لازمو کردم لباسمو عوض کردم رفتم کوکو بیدار کنم
ات: بیدار شو
کوک: برو میخوام بخوابم دیر وقت خوابیدم
ات: میخواستی دیر نخوابی
کوک: باشه برو من میام
ات: باش
رفتم پایین همه داشتن صبحونه میخوردن
ات:سلام صبح بخیر
همه: صبح بخیر
جین: جونگکوک کجاست
ات: الان میاد
کوک: صبح بخیر
همه: صبح بخیر
بعد از صبحونه مثل همیشه بابام و عمو هام رفتن برای ماموریت و ما خونه موندیم نامجون و گانگجه با هم حرف میزدنو وگاس سرش تو گوشیش بود منم حوصلم سر رفته بود رفتم پیش جونگکوک
ات:حوصلم سر رفته
کوک: خب من چیکار کنم
ات: نمیدونم یکاری بکنیم
کوک: بیا گیم بزنیم
ات: تکراری شده
کوک: خب تمرین بوکس چطور؟
ات: باشه بریم
رفتیم تو اتاق تمرین عمارت دست کش بوکسو برداشتیم
ات: خب شروع کنیم
کوک: اوهوم
چند تا کیسه بوکس بود پس من از یکی استفاده کردم جونگکوک از یکی دیگه داشتیم تمرین میکردیم که در باز شد
گانگجه: دارین چیکار میکنین؟
ات و کوک: تمرین بوکس
گانگجه:هووم، خواستم بگم اجوما کیک شکلاتی درست کرده اگه نیاین تموم میشه
ات: هی چییی بدو دستکشا رو در اوردیم رفتیم دیدم دارن کیک میخورن نشستیم ماهم خوردیم
جیمین: خوب شد اومدین وگرنه تهیونگ براتون چیزی نمیذاشت
ات: فکر کردین من کیک شکلاتی رو از دست میدم؟
تهیونگ: خیلی شکمویی
ات: خودت شکمویی
نامجون: باشه حالا انقدر بحث نکنین
ات و ته: باشه بابابزرگ
گانگجه: باشه حالا بس کنین
ات: راستی کوک سوجون و یونجین گفتن شب بریم بار
کوک: ساعت چند؟
ات: ده
کوک: اوک
و: سوجون و یونجین کین
کوک: دوستامون
ات: سوجون پسر هان جونگ هونه... همکاره عمو جیهوپ
نامجون: هووم، دوست شماست؟ پسر خوبی بنظر میاد بهش نمیاد با شما دوست باشه
ات: مگه ما چمونه؟
نامجون: هیچی
(شب)
یساعت دیگه میخواستیم بریم رفتم دوش گرفتمو موهامو خشک کردم لباس پوشیدن(میزارم) موهامو بستمو عطر زدم رفتم اتاق جونگکوک
ات: حاظری
کوک: اره بریم
رفتیم پایین
یونگی: کجا؟
ات: با دوستامون میریم بار
یونگی: باشه مراقب باشین جونگکوک حوایت به دخترم باشه کسی نزدیکش نشت ها
کوک: چشم عمو
رفتیم سوار ماشین و حرکت کردیم سمت بار از اونجایی که بابای سوجون و یونجین هم مافیان رفتیم بار مافیا ها رفتیم تو پیداشون کردیم رفتیم پیششون
ادامه دارد...
پارت اول شرط ندره
۲۰.۸k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.