شوکی خشن p2
بعد ناهار
ات ویو
خسته بودم برای همین رفتم توی اتاقم و یکم تو گوشیم چرخیدم که یهو یونگی بهم پیام داد،
شوگا:سلام
ات: سلام
شوگا: امشب میتونی بیای خونه ی من
ات: چرا ، چیزی شده؟
شوگا: نه ، همینطوری گفتم ، شام بیا خونه ی من
ات: باشه ، پس ساعت ۷ میام
شوگا:باشه ، خداحافظ
ات: خداحافظ
پایان مکالمه
به زبان نویسنده 🤍
ساعت ۳ بود و ات خسته بود برای همین گوشی رو گذاشت کنار و خوابید
ات ویو
کم کم از خواب نازم پا شدم و دیدم ساعت ۶ شده
رفتم کار های لازم رو انجام دادم و رفتم تا آماده بشم
رفتم لباسای توی کمدمو نگاه کردم و خواستم یه لباس ساده و اسپرت بپوشم برای همین یه لباسی نظرمو جلب کرد(اسلاید دوم) همون رو برداشتم و بوشیدم ، رفتم بیرون و سوار تاکسی شدم و رسیدم به خونه ی شوگا و در زدم و در رو باز کرد
شوگا: سلام خوشگل خانم
ات: سلام(خجالت)
شوگا: بیا تو
ات : باشه
ات رفت تو و با هم گرم صحبت بودن
ات: آها راستی یادم رفت بهت یچیزی بگم
شوگا: چی
ات: خب ، تو یه شخص مناسب برای قرار گذاشتن سراغ داری؟
شوگا: اره، ولی چرا؟
ات: برای هانا میخوام
شوگا: خب یکی از دوست های خودمه و اسمش هم جیمینه اگر شمارش رو خواستی برات بعدا پیامک میکنم
خدمتکار: آقای مین غذا امادس
شوگا: بریم؟
ات:بریم
به زبان نویسنده 🤍
رفتن و غذاشونو خوردن
بعد از تموم کردن غذا شوگا گفت
شوگا : میخوای بریم فیلم ببینیم؟
ات: باشه
شوگا: چه ژانری دوست داری
ات: عاشقونه
شوگا:عالی شد(زیر لب)
ات: چیزی گفتی؟
شوگا: نه
ات: خب بریم
شوگا: بریم
.....
ادامه دارد 🖤
بچه ها واقعا معذرت میخوام که اصلا فعالیت ندارم ،
من در هفته ۳ تا کلاس دارم که حتی ۱ روز هم وقتم خالی نیست
تازه مدارس هم باز شده و مجبورم فعالیت رو کم کنم ولی
اگه شما هم با کامنت گذاشتن بهم انرژی بدین حتما هر روز فعالیت میکنم
آها راستی پارت بعدی اسمات هست
ات ویو
خسته بودم برای همین رفتم توی اتاقم و یکم تو گوشیم چرخیدم که یهو یونگی بهم پیام داد،
شوگا:سلام
ات: سلام
شوگا: امشب میتونی بیای خونه ی من
ات: چرا ، چیزی شده؟
شوگا: نه ، همینطوری گفتم ، شام بیا خونه ی من
ات: باشه ، پس ساعت ۷ میام
شوگا:باشه ، خداحافظ
ات: خداحافظ
پایان مکالمه
به زبان نویسنده 🤍
ساعت ۳ بود و ات خسته بود برای همین گوشی رو گذاشت کنار و خوابید
ات ویو
کم کم از خواب نازم پا شدم و دیدم ساعت ۶ شده
رفتم کار های لازم رو انجام دادم و رفتم تا آماده بشم
رفتم لباسای توی کمدمو نگاه کردم و خواستم یه لباس ساده و اسپرت بپوشم برای همین یه لباسی نظرمو جلب کرد(اسلاید دوم) همون رو برداشتم و بوشیدم ، رفتم بیرون و سوار تاکسی شدم و رسیدم به خونه ی شوگا و در زدم و در رو باز کرد
شوگا: سلام خوشگل خانم
ات: سلام(خجالت)
شوگا: بیا تو
ات : باشه
ات رفت تو و با هم گرم صحبت بودن
ات: آها راستی یادم رفت بهت یچیزی بگم
شوگا: چی
ات: خب ، تو یه شخص مناسب برای قرار گذاشتن سراغ داری؟
شوگا: اره، ولی چرا؟
ات: برای هانا میخوام
شوگا: خب یکی از دوست های خودمه و اسمش هم جیمینه اگر شمارش رو خواستی برات بعدا پیامک میکنم
خدمتکار: آقای مین غذا امادس
شوگا: بریم؟
ات:بریم
به زبان نویسنده 🤍
رفتن و غذاشونو خوردن
بعد از تموم کردن غذا شوگا گفت
شوگا : میخوای بریم فیلم ببینیم؟
ات: باشه
شوگا: چه ژانری دوست داری
ات: عاشقونه
شوگا:عالی شد(زیر لب)
ات: چیزی گفتی؟
شوگا: نه
ات: خب بریم
شوگا: بریم
.....
ادامه دارد 🖤
بچه ها واقعا معذرت میخوام که اصلا فعالیت ندارم ،
من در هفته ۳ تا کلاس دارم که حتی ۱ روز هم وقتم خالی نیست
تازه مدارس هم باز شده و مجبورم فعالیت رو کم کنم ولی
اگه شما هم با کامنت گذاشتن بهم انرژی بدین حتما هر روز فعالیت میکنم
آها راستی پارت بعدی اسمات هست
۵۳
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.