فیک پروانه خونین p8
ا.ت ویو
امروز بیدار شدم یاد دیروز افتادم
داشتم گریه میکردم
که آجوما اومد تو و گفت
آجوما:ا.ت چند ساعت دیگه دوست دختر ارباب یعنی کارن میاد
ا.ت:باشه لباس میخوام
اجوما:توی کمد چند تا گزاشتم (بچه ها بعداً لباسای ا.ت رو میزارم)
ویو ا.ت
لباسام رو پوشیدم و به اون هرزه ای که قرار بود بیاد کار نداشتم سرم تو گوشی بود که یهو کارن اومد تو
درو باز کرد
کارن:توی اتاق ددی چی کار میکنی ها (پرو و لوس)
ا.ت:این جا اتاق منه.
داشتم بهش نگاه میکردم که دیدم
گردن لندن رو از روی میز
برداشت وبه صمت بیرون
رفت من چند بار اون رو صدا کردم اما جواب نداد با عصبانیت تمام
رفتم دنبالش و اون رو هل دادم
اون افتاد ولی بادیگارداش
ا.ن رو گرف بادیگارد کارن
داشت میومد صمتم که
دوتا بادیگارد جلوش رو
گرفتن
(اسم یکیشون سوهو و دومیه سوجو بود)
سوجو :نزدیک نیا
ا.ت : ولش کن،یه نگاه به بادیگارد کارن کرد وگفت برو اونور
ا.ت:تو خدت رو کی میدونی که میای این جا (تمام این اتفاقات در سالن اصلیه)
کارن:من دوست دختر کوکم توکی باشی
ا.ت: یه انهنا کوچیک به کمرم دادم و با غرور گفتم
ا.ت:من زن اول کوکم تو زمینو اسمونو به هم بدوزی باز به من نمیرسی
چون همه قدرت بعد از کوک به من میرسه،،
اون وقت تو تبدیل به چه کسی میشی؟(غرور و تمسخر جدی)
تو تبدیل به هیچ کس نمیشی (داد زدن وجدی)
ویو کارن
اومده بودم که اوت رو عظیت کنم
ولی فکر نمیکردم این طوری بشه
بشه ا.ت خیلی جدی بود
داشت به سرم میزد برم
ا.ت:بگووو بگووو تبدیل به کی میشی (داد وعربده)
ا.ت:بگو چی میشی هااا(داد خیلی بلند)
اره تو قرار نیست کسی باشی جز یه
دختر که مجبور باشه
برای غذا خوردن هرزه اون واین بشه
ویو ا.ت
خیلی زیاد روی کردم اما حس خیلی خوبی بود😌
که دیدم کارن با گریه کردن بند رو انداخت و با ترسو لرز فرار کرد
چند ساعت توی سالن
اصلی استراحت کردم که کوک اومد داخل
که سوهو گفت قربان ایا تمایل
دارین دربین ها رو چک کنید
که کوک گفت بده ببینم
ویو کوک
بعد از دیدن دعوا ا.ت و کارن
اومدم بیرون که دیدم
ا.ت داره با ۸تا از بادیگاردام
بازی میکنه و لباسای
رنگی رنگی تنشون کرده
که یهو سرشو به من برگردوند و با یه
یک لبخند زن که باعث شد
تمام موی بدم سیخ بشه
مثل یک پروانه خونین
امروز بیدار شدم یاد دیروز افتادم
داشتم گریه میکردم
که آجوما اومد تو و گفت
آجوما:ا.ت چند ساعت دیگه دوست دختر ارباب یعنی کارن میاد
ا.ت:باشه لباس میخوام
اجوما:توی کمد چند تا گزاشتم (بچه ها بعداً لباسای ا.ت رو میزارم)
ویو ا.ت
لباسام رو پوشیدم و به اون هرزه ای که قرار بود بیاد کار نداشتم سرم تو گوشی بود که یهو کارن اومد تو
درو باز کرد
کارن:توی اتاق ددی چی کار میکنی ها (پرو و لوس)
ا.ت:این جا اتاق منه.
داشتم بهش نگاه میکردم که دیدم
گردن لندن رو از روی میز
برداشت وبه صمت بیرون
رفت من چند بار اون رو صدا کردم اما جواب نداد با عصبانیت تمام
رفتم دنبالش و اون رو هل دادم
اون افتاد ولی بادیگارداش
ا.ن رو گرف بادیگارد کارن
داشت میومد صمتم که
دوتا بادیگارد جلوش رو
گرفتن
(اسم یکیشون سوهو و دومیه سوجو بود)
سوجو :نزدیک نیا
ا.ت : ولش کن،یه نگاه به بادیگارد کارن کرد وگفت برو اونور
ا.ت:تو خدت رو کی میدونی که میای این جا (تمام این اتفاقات در سالن اصلیه)
کارن:من دوست دختر کوکم توکی باشی
ا.ت: یه انهنا کوچیک به کمرم دادم و با غرور گفتم
ا.ت:من زن اول کوکم تو زمینو اسمونو به هم بدوزی باز به من نمیرسی
چون همه قدرت بعد از کوک به من میرسه،،
اون وقت تو تبدیل به چه کسی میشی؟(غرور و تمسخر جدی)
تو تبدیل به هیچ کس نمیشی (داد زدن وجدی)
ویو کارن
اومده بودم که اوت رو عظیت کنم
ولی فکر نمیکردم این طوری بشه
بشه ا.ت خیلی جدی بود
داشت به سرم میزد برم
ا.ت:بگووو بگووو تبدیل به کی میشی (داد وعربده)
ا.ت:بگو چی میشی هااا(داد خیلی بلند)
اره تو قرار نیست کسی باشی جز یه
دختر که مجبور باشه
برای غذا خوردن هرزه اون واین بشه
ویو ا.ت
خیلی زیاد روی کردم اما حس خیلی خوبی بود😌
که دیدم کارن با گریه کردن بند رو انداخت و با ترسو لرز فرار کرد
چند ساعت توی سالن
اصلی استراحت کردم که کوک اومد داخل
که سوهو گفت قربان ایا تمایل
دارین دربین ها رو چک کنید
که کوک گفت بده ببینم
ویو کوک
بعد از دیدن دعوا ا.ت و کارن
اومدم بیرون که دیدم
ا.ت داره با ۸تا از بادیگاردام
بازی میکنه و لباسای
رنگی رنگی تنشون کرده
که یهو سرشو به من برگردوند و با یه
یک لبخند زن که باعث شد
تمام موی بدم سیخ بشه
مثل یک پروانه خونین
۳.۵k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.