عشق مخفی پارت ۱
دوباره یه لباس سیاه پوشیدم خیلی نمیتونستم آفتابی بشم چون از اینکه واکنشش نسبت به من چیه میترسیدم با فاصله دو متری ازش راه میرفتم از این فاصله هم جذابه کاش فقط یه بار میتونستم دستشو بگیرم همین فقط همینو میخوام چرا آخه من احتمالا به محض دیدنم عصبانی میشه آخه تقصیر من چیه خب احتمالا بازم داره میره دیدن کوکی سوار مترو شد پشت سرش وارد شدم شالگردنمو بالا تر کشیدم که نشناستم داشتم وارد میشدم که پاشنه کفشم به در گیر کرد داشتم میخوردم زمین که یکی منو گرفت نفسمو حبس کردم منتظر بودم ریاکشنشو ببینم ولی وقتی بالا رو نگاه کردم چهره خندون پیر مرد بغلی رو دیدم که دستمو گرفته بود :مراقب باش دخترم . تعظیم کردم *ممنونم چشم حتما .بهش نگاه کردم یه کم اون ور تر نشسته بود رو صندلی و با گوشیش بازی میکرد وقتی به ایستگاه رسیدیم داشت پیاده میشد که یکی دیگه هم شروع کرد به تعقیب کردنش
۱.۶k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.