p13
ات*
چهره نگرانی تو چهره تمام خدمه ها پیدا شد
+ی..یعنی ممکنه یکی از خدمه ها باشه
ات : دقیقا...گفته باشم هم...پیداش کنم..بلافاصله اعدامش میکنم...ممکنه فک کنین نه..بانوی من مهربونه نمیتونه اینکارو بکنه...بازم همه شاهدین که از کی جین رو میشناسم و چقد برای من و خانوادم عزیزن...اون فرد هم بهش اسیب زده این کارش غیر قابل بخششه!..
+بانوی من شما به چه کسایی مشکوک نیستین ؟
ات : تنها کسایی که بهشون مشکوک نیستم..و امیدوارم هیچ وقت اعتماد من و رو نسبت بهشون نابود نکنن..کیم نامجون پزشک قصر، کیم سوکجین اشپز قصر که یکی از افراد اسیب دیدس، جئون جونگ کوک محافظ شخصی که باز از افراد اسیب دیدس
نامجون : افراد اسیب دیده؟...ولی نیومد که معاینش کنم. و میبینم که هیچ اسیبی نداره و سرحاله
ندیمه :اقای کیم درست میگن..دیروز ایشون بدجور زخمی بودن
کوک : نپذیرفتن حرف های بانو کیم غیر قانونیه و همینطور وارد شدن افراد غریبه به محوطه قصر
ات : هوم؟
کوک : اون از بیرون وارد قصر شده... با چشمای خودم دیدم...فقد با سوکجین صحبت میکردم...اون به ما حمله کرد
ات : ه..هوم..ولی..
کوک : اون قمارباز شمارو فریب داده *داد*
چهره جونگ کوک اصن عادی بنظر نمیاد...انگار از چیزی عصبیه
کوک : خودم میرم همین الان میکشمش...میکشمش و سرشو واستون میارم*داد*
صداش خیلی بلند بود...با دستام گوشامو گرفتم...چرا پاهام داره میلرزه..احساس سنگینی روی پام میکنم
کوک : فک میکنین تنها شب رفتن سمت اون حرومزاده همه چیو حل میکنه؟!...شما هنوز ملکه نشدید..هنوز مال و ثروت دستتون نیومده میخواید خودتونو بکشید؟!
جین:*م..مال و ثروت؟ داره به چی فکر میکنه * ( گایز هر موقع ستاره گزاشتم یعنی داره با خودش میگه اوکی 🗿)
کوک : این حماقته که از سر شما اومده...از کجا میدونین قاتل از خدمه هاس..به حرف یونگی گوش دادین هان؟! میخواین خدمه هاتونو به خاطر هیچی بکشین؟!*داد*
ات :*ترس*
*جین*
جین با لحن سرد : جونگ کوک...
مشت محکمی به صورتش زدم
جین : بخاطر چنین چیزی سر بانوی من داد میزنی؟...اصن میدونی کی روبه روته...برام مهم نیس قبلا ولیعهد بودی...الان تو یه خدمه بیشتر نیستی..کی میدونه شاید بیشتر از این باشی..بانوی من برای نجات خدمه هاش جونشو به خطر داد و پیش اون قمار باز رفت...و هیچ وقت این جملتو فراموش نمیکنم...مال و ثروت ها؟...همین الانشم بانو خیلی بهت لطف کرده
ات : سوکجین...ک..کمکم کن.
بانو کیم داشت میوفتاد...اونو بلند کردم..رنگ صورتش پریده و بدنش میلرزه..
کوک :*شوکه*
جین : بیا راضی شدی؟...
ات : سوکجین پ..پاهام و سرم...د..درد میکنن.
تهیونگ : این سر و صدا واسه چیه جونگ کوک؟
کوک :*ترس*
چهره نگرانی تو چهره تمام خدمه ها پیدا شد
+ی..یعنی ممکنه یکی از خدمه ها باشه
ات : دقیقا...گفته باشم هم...پیداش کنم..بلافاصله اعدامش میکنم...ممکنه فک کنین نه..بانوی من مهربونه نمیتونه اینکارو بکنه...بازم همه شاهدین که از کی جین رو میشناسم و چقد برای من و خانوادم عزیزن...اون فرد هم بهش اسیب زده این کارش غیر قابل بخششه!..
+بانوی من شما به چه کسایی مشکوک نیستین ؟
ات : تنها کسایی که بهشون مشکوک نیستم..و امیدوارم هیچ وقت اعتماد من و رو نسبت بهشون نابود نکنن..کیم نامجون پزشک قصر، کیم سوکجین اشپز قصر که یکی از افراد اسیب دیدس، جئون جونگ کوک محافظ شخصی که باز از افراد اسیب دیدس
نامجون : افراد اسیب دیده؟...ولی نیومد که معاینش کنم. و میبینم که هیچ اسیبی نداره و سرحاله
ندیمه :اقای کیم درست میگن..دیروز ایشون بدجور زخمی بودن
کوک : نپذیرفتن حرف های بانو کیم غیر قانونیه و همینطور وارد شدن افراد غریبه به محوطه قصر
ات : هوم؟
کوک : اون از بیرون وارد قصر شده... با چشمای خودم دیدم...فقد با سوکجین صحبت میکردم...اون به ما حمله کرد
ات : ه..هوم..ولی..
کوک : اون قمارباز شمارو فریب داده *داد*
چهره جونگ کوک اصن عادی بنظر نمیاد...انگار از چیزی عصبیه
کوک : خودم میرم همین الان میکشمش...میکشمش و سرشو واستون میارم*داد*
صداش خیلی بلند بود...با دستام گوشامو گرفتم...چرا پاهام داره میلرزه..احساس سنگینی روی پام میکنم
کوک : فک میکنین تنها شب رفتن سمت اون حرومزاده همه چیو حل میکنه؟!...شما هنوز ملکه نشدید..هنوز مال و ثروت دستتون نیومده میخواید خودتونو بکشید؟!
جین:*م..مال و ثروت؟ داره به چی فکر میکنه * ( گایز هر موقع ستاره گزاشتم یعنی داره با خودش میگه اوکی 🗿)
کوک : این حماقته که از سر شما اومده...از کجا میدونین قاتل از خدمه هاس..به حرف یونگی گوش دادین هان؟! میخواین خدمه هاتونو به خاطر هیچی بکشین؟!*داد*
ات :*ترس*
*جین*
جین با لحن سرد : جونگ کوک...
مشت محکمی به صورتش زدم
جین : بخاطر چنین چیزی سر بانوی من داد میزنی؟...اصن میدونی کی روبه روته...برام مهم نیس قبلا ولیعهد بودی...الان تو یه خدمه بیشتر نیستی..کی میدونه شاید بیشتر از این باشی..بانوی من برای نجات خدمه هاش جونشو به خطر داد و پیش اون قمار باز رفت...و هیچ وقت این جملتو فراموش نمیکنم...مال و ثروت ها؟...همین الانشم بانو خیلی بهت لطف کرده
ات : سوکجین...ک..کمکم کن.
بانو کیم داشت میوفتاد...اونو بلند کردم..رنگ صورتش پریده و بدنش میلرزه..
کوک :*شوکه*
جین : بیا راضی شدی؟...
ات : سوکجین پ..پاهام و سرم...د..درد میکنن.
تهیونگ : این سر و صدا واسه چیه جونگ کوک؟
کوک :*ترس*
۱۰.۸k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.