وقتی همه ازت میترسن:) پارت7
1ماه بعد.....
توی ایران همچیم بر باد رفت.
مجبور شدم برم خدمتکار یک عمارت بشم.
کل غرور و حسابی که ازم میبردنم نابود شد(البته که باید میشد)
از کارم راضی بودن اما به هر حال حالم خوب نبود و ناراحت بودم.
خانم هان (خانم عمارت که کره ای هم بود):سوگند(اسم اصلی سونگ) امروز قراره پسر کوچیکم از خارج برگرده لطفا یک غذای خوب و خوشمزه درست کن یعنی خوشمزه ترین غذایی که توی عمرت درست کردی!
سوگند(سونگ):بله خانم حتما! فقط کی میرسن؟
خانم هان:تا ساعت 9 حاضر باشه.
سوگند:چشم
رفتم توی اشپزخونه و شروع کردم هرچی غذای کره ای و ایرانی بود درست کردم
توی ایران همچیم بر باد رفت.
مجبور شدم برم خدمتکار یک عمارت بشم.
کل غرور و حسابی که ازم میبردنم نابود شد(البته که باید میشد)
از کارم راضی بودن اما به هر حال حالم خوب نبود و ناراحت بودم.
خانم هان (خانم عمارت که کره ای هم بود):سوگند(اسم اصلی سونگ) امروز قراره پسر کوچیکم از خارج برگرده لطفا یک غذای خوب و خوشمزه درست کن یعنی خوشمزه ترین غذایی که توی عمرت درست کردی!
سوگند(سونگ):بله خانم حتما! فقط کی میرسن؟
خانم هان:تا ساعت 9 حاضر باشه.
سوگند:چشم
رفتم توی اشپزخونه و شروع کردم هرچی غذای کره ای و ایرانی بود درست کردم
۲.۹k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.