𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۲ پارت ۲۰
یه اوق نثار اون دوتا کردم
داشتم میرفتم بیرون که رادوین دستمو گرفت دستمو ازاد کردم
_چیشده
+باید باهات حرف بزنم
_در چه مورد؟
+میشه یه جای خلوت مثل پشت مدرسه حرف بزنیم؟
_نمیتونم دوباره یه فرصت دیگه برای اذیت کردن بهت بدم شرمنده
+فقط قراره یه چیز مهم بهت بگم نترس
_فیط ۱۰ دیقه چون باید برم خونه وسایل هامو جمع کنم(عمدا اینو بهش گفتم)
+قراره بری؟
_بله
با هم رفتیم پشت مدرسه و روی صندلی نشستیم
+ببین ا.ت میخوام چیز خیلی مهمی رو بهت بگم
_چی؟
+من عاشقت شدم از اون روزی که روبهروی پاساژ بهت برخوردم
...._
+من اون موقع عاشقت شدم و الان حسم نسبت بهت خیلی بیشتر شده اون بوسه ها از روی عشقم بوده نه چیز دیگه ای
_منم عاشقت شدم اما نمیتونی اونجوری خیلی راحت منو ببوسی تا وقتی که از حست مطمئن نشدی
+من از حسم مطمئنم.....صبر کن گفتی توهم عاشقم شدی؟
_اره عاشقت شدم اما کم کمداری کاری میکنی که ازت بترسم
با نظلومیت تمام داشت نگام میکرد
+ینی انقد ترسناکم؟
_نههه ترسناک که این کارا باعث میشه که احساستی یخ دختر له شه باید اول اعتراف کنی
+میگما الان که اعتراف کردم میشه که...
_چی؟
نفهنیدم چی گفت که لباش روی لبام نشست
حالا که از احساسش خبر داشتم نمیترسیدم اما حس خوبی هم نداشتم
به خاطر همین همراهیش نمیکردم
که باعث شد زود جدا شه ازم
+گفتم حالا که بهت اعتراف کردم این بوسه ترسناک نباشه
_درسته ولی احساس خوبی ندارم شرمنده
+هوم/=
_من باید برم دیرم میشه
+پنج شنبه کی قراره بری؟
_بلیطم مال ساعت ۴ عه
+اها
_خدافظ
+خدافظ
رفتم بیرون که ماهان صدام کرد
○کجایی نیم ساعته اینجا واستادم
_اومدم دیکه با یکی کار داشتم
○بریم خب امتحان چجوری بود؟
_باورت میشه عالی بوددد خیلی اسون بود
○مال ما یکم سخت بود
_خب درسای شما از مال ما سختره
○هوم
رسیدیم خونه رفتن بالا افتادم رو تخت و خوابیدم
چشامو باز کردم دیدم با همون لباسا خاب رفتم
پاشدم لباسمو عوض کردم و چمدونم رو امادع کردم البته اماده بود😂
(روز پنج شنبه)
ساعت دوازده بود و من اماده بودم
لباسایی که قرار بود بپوشم رو روی تخت گذاشتم
کوله پشتی نو برداشتم و توش شارژرم و هندزفری مو با یک دفتر کیوت که خریده بودم و خودکار کیوت بنفشم که قرار بود از کارایی که توی کره میکنم بنویسم رو توی کیفم گذاشتم چند تا از لوازم های ارایشی مو برداشتم و توش گذاشتم که لازمم میشد
پاسپورت و بلیط رو گذاشتم تو جیبش
رفتم پایین پیش زندایی
_زندایی یکم خوراکی موراکی بده
♡توی کابینت هست بردار
رفتم یکم برداشتن و رفتم تو اتاقم و گذاشتمش توی کیفم
کیفم پر شد دیگه حدودا
رفتم تو اتاق ماهان
○هعییی یادته اون شب چی بهت گفتم؟
_چی گفتی؟
○اینکه این سه هفته مثل باد میگدره و میره
_هومم یادمه
○دیدی؟پس خیلی هم دور نبود.......
داشتم میرفتم بیرون که رادوین دستمو گرفت دستمو ازاد کردم
_چیشده
+باید باهات حرف بزنم
_در چه مورد؟
+میشه یه جای خلوت مثل پشت مدرسه حرف بزنیم؟
_نمیتونم دوباره یه فرصت دیگه برای اذیت کردن بهت بدم شرمنده
+فقط قراره یه چیز مهم بهت بگم نترس
_فیط ۱۰ دیقه چون باید برم خونه وسایل هامو جمع کنم(عمدا اینو بهش گفتم)
+قراره بری؟
_بله
با هم رفتیم پشت مدرسه و روی صندلی نشستیم
+ببین ا.ت میخوام چیز خیلی مهمی رو بهت بگم
_چی؟
+من عاشقت شدم از اون روزی که روبهروی پاساژ بهت برخوردم
...._
+من اون موقع عاشقت شدم و الان حسم نسبت بهت خیلی بیشتر شده اون بوسه ها از روی عشقم بوده نه چیز دیگه ای
_منم عاشقت شدم اما نمیتونی اونجوری خیلی راحت منو ببوسی تا وقتی که از حست مطمئن نشدی
+من از حسم مطمئنم.....صبر کن گفتی توهم عاشقم شدی؟
_اره عاشقت شدم اما کم کمداری کاری میکنی که ازت بترسم
با نظلومیت تمام داشت نگام میکرد
+ینی انقد ترسناکم؟
_نههه ترسناک که این کارا باعث میشه که احساستی یخ دختر له شه باید اول اعتراف کنی
+میگما الان که اعتراف کردم میشه که...
_چی؟
نفهنیدم چی گفت که لباش روی لبام نشست
حالا که از احساسش خبر داشتم نمیترسیدم اما حس خوبی هم نداشتم
به خاطر همین همراهیش نمیکردم
که باعث شد زود جدا شه ازم
+گفتم حالا که بهت اعتراف کردم این بوسه ترسناک نباشه
_درسته ولی احساس خوبی ندارم شرمنده
+هوم/=
_من باید برم دیرم میشه
+پنج شنبه کی قراره بری؟
_بلیطم مال ساعت ۴ عه
+اها
_خدافظ
+خدافظ
رفتم بیرون که ماهان صدام کرد
○کجایی نیم ساعته اینجا واستادم
_اومدم دیکه با یکی کار داشتم
○بریم خب امتحان چجوری بود؟
_باورت میشه عالی بوددد خیلی اسون بود
○مال ما یکم سخت بود
_خب درسای شما از مال ما سختره
○هوم
رسیدیم خونه رفتن بالا افتادم رو تخت و خوابیدم
چشامو باز کردم دیدم با همون لباسا خاب رفتم
پاشدم لباسمو عوض کردم و چمدونم رو امادع کردم البته اماده بود😂
(روز پنج شنبه)
ساعت دوازده بود و من اماده بودم
لباسایی که قرار بود بپوشم رو روی تخت گذاشتم
کوله پشتی نو برداشتم و توش شارژرم و هندزفری مو با یک دفتر کیوت که خریده بودم و خودکار کیوت بنفشم که قرار بود از کارایی که توی کره میکنم بنویسم رو توی کیفم گذاشتم چند تا از لوازم های ارایشی مو برداشتم و توش گذاشتم که لازمم میشد
پاسپورت و بلیط رو گذاشتم تو جیبش
رفتم پایین پیش زندایی
_زندایی یکم خوراکی موراکی بده
♡توی کابینت هست بردار
رفتم یکم برداشتن و رفتم تو اتاقم و گذاشتمش توی کیفم
کیفم پر شد دیگه حدودا
رفتم تو اتاق ماهان
○هعییی یادته اون شب چی بهت گفتم؟
_چی گفتی؟
○اینکه این سه هفته مثل باد میگدره و میره
_هومم یادمه
○دیدی؟پس خیلی هم دور نبود.......
۹.۱k
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.