زندان عشق پارت اول
دخترک کش و قوسی به بدن خودش داد و با لبخند همیشگی به اطراف نگاه کرد
آخیششششش بالاخره تموم شد چقدر خسته کننده بود
کیتی *هوم موافقم خیلی کسالت بار بود
هاناکو+آره من دیگه میرم خونه فردا میبینمت
*باشه فعلا
+فعلا
راهشون از هم جدا میشه و میرن سمت خونه ی خودشون.
دخترک همون جور که راه میرفت یاد ی خاطره افتاد مال وقتی که بچه بود
فلش بک
من کلا هشت سالم بود و خوانواده ام همیشه با من بد بودن و منو کیسه بکس خودشون قرار داده بودند، با اینکه ما اشراف زاده بودیم ولی خوشبخت نبودیم، اون روزا تنها جایی که میتونستم بهش پناه ببرم و از شر این افکار کثیف خلاص بشم کتابخونه بود دویدم و رفتم اونجا کتاب داستان مورد علاقم رو برداشتم و رویه کاناپه ی درب و داغون قرمز رنگ اونجا نشستم شازده کوچولو این کتاب مورد علاقم بود میتونم بگم صد بار خوندمش نه اینکه اسطلاحا بگم خیلی خوندمش نه دقیقا صد بار خوندمش.
همینجور که سرگرم کتاب خوندن بود دو تا پسر بچه وارد شدن
آخیششششش بالاخره تموم شد چقدر خسته کننده بود
کیتی *هوم موافقم خیلی کسالت بار بود
هاناکو+آره من دیگه میرم خونه فردا میبینمت
*باشه فعلا
+فعلا
راهشون از هم جدا میشه و میرن سمت خونه ی خودشون.
دخترک همون جور که راه میرفت یاد ی خاطره افتاد مال وقتی که بچه بود
فلش بک
من کلا هشت سالم بود و خوانواده ام همیشه با من بد بودن و منو کیسه بکس خودشون قرار داده بودند، با اینکه ما اشراف زاده بودیم ولی خوشبخت نبودیم، اون روزا تنها جایی که میتونستم بهش پناه ببرم و از شر این افکار کثیف خلاص بشم کتابخونه بود دویدم و رفتم اونجا کتاب داستان مورد علاقم رو برداشتم و رویه کاناپه ی درب و داغون قرمز رنگ اونجا نشستم شازده کوچولو این کتاب مورد علاقم بود میتونم بگم صد بار خوندمش نه اینکه اسطلاحا بگم خیلی خوندمش نه دقیقا صد بار خوندمش.
همینجور که سرگرم کتاب خوندن بود دو تا پسر بچه وارد شدن
۲۸۱
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.