ماجرای چند اسکل اوتاکو ۳۷
ماجرای چند اسکل اوتاکو :
صغرا :
رو کیساکی کراشی ಠಿ_ಠ
رفت رو « No » بعد دوباره یه چرخ زد دوباره رفت رو « No » بعد ۱۰ بار دیگه هم چرخ زد رفت رو « No » 🌚 ( معلوم روحه هم از کیساکی عنش میومده 😐👍 )
همه اسکلان دست زدن :
آفرین ، آفرین أی باریکلاااااااا ! ಠ◡ಠ
مداد رفت رو « Yes » 🌝👍
یهو کتی رو به ممد :
رو به ممدو....😐
دنیز و مانی :
اوه....ಠ◡ಠ
مازی رو به جعفر :
رو به جعفرو....ಠ∀ಠ
موری و سورنا :
اوه.....ಠωಠ
سورن با خجالت من در اوردی :
کاش تو این وعض نبینم ، حداقل اصغروಠ ͜ʖ ಠ « اشاره به اصغر که با قیافه پوکر داره نگاش می کنه 😐✌️ »
صغرا یدونه میزنه تو سره پری
پری :
اوه....ಠ_ಠ
مانی اشاره به غذا های تو یخچال :
جنس جوره ، به بهو !ಠᴥಠ
دنیز :
یکم کمه ، مزه مو !ಠωಠ
موری با داد :
فردا همین جمع ، میزنیم....پیک تو جهنمو....ಠ∀ಠ ( با صدای بسیار بسیار بلند 😐 )
همه اسکلان :
اوههههه......ಠ∀ಠ
یهو مداده رفت رو « Yes » 🌝 ( بفرما روحه هم موافقه اینا میرن جهنم 😑🤚 )
همسایه بالایی :
ایشالله که جاتون توی سفه اول جهنمههههههههههه !ಠ◡ಠ ( همسایه زیادی از دست اینا شاکیه 😐 )
سورنا :
ایشالله ಠ∀ಠ
اسکلان داشتن به هم نگاه می کردن که یهو یه اسکلی رو میبینن که داره تو یخچال یه چی کوفت موکوله 😐🔪
کتی :
هییییییی ! مگه روضه نیستی ای کافرررررر ! ಠ_ಠ
صغرا :
هوی مانییییی تویییی ؟!ಠ_ʖಠ
یهو سمیه میره اون کسی که تو یخچاله میاره بیرون و اون کسی نیست جزززززززز........
نه گلم مانی نبید 😐
ممد بید 😑 ( یه سوال صغرا چه طور ممد رو با مانی اشتباه گرفت دقیقا 🗿🤌 )
سمیه :
عه ، این که مانی نی 😐
پری :
پس مانی کجاست ಠ,_」ಠ
یهو یه صدای ناله اومد
صدا از نا کجا :
اععععععععععع !😐
کتی :
ام....چیزه.....صدای دنیز.....ಠ_ʖಠ
صغرا با داد :
دنیزززززززززز ಠ︵ಠ
یهو دنیز از یه دری میاد بیرون 😐
دنیز :
چته ؟ چیه ؟ چرا داد میزنی ؟ کی داشت ناله می کرد ؟ ರ_ರ
پری :
آع...اون مانی کجاست ؟ 🌚
یهو مانی از توی دستشویی داد زد :
من ، نه منم ، اینجا منم ؟🌝
موری :
یه سوال ؟ صدای ناله ، صدای پسر نبود ಠಿ_ಠ
سورنا :
راست میگه هاااا.....ಠ_ಠ
صغرا با داد :
اصغرررررررر.......ಠ,_」ಠ
سورنا :
سورننننننننن........ಠ,_」ಠ
یهو سورن از دره بیرون اومدن داخل😐
سورن :
چی شده ؟ಠ_ʖಠ
موری :
شما کجا بودین 🗿
اصغر :
رفته بودیم بالا پشته بوم یکم هوا بخوریم 😑
ممد :
هه........ عرررررررررررر ، مانی ، دنیزززززززززز 🗿
مانی و دنیز و ممد هم زمان :
گیه جدید پیدا شددددددددددددددددد ! ಠᴥಠ
موری :
یه سوال ؟ این داداش من کجاست ರ_ರ
پری :
جعفر هم نی......ಠ﹏ಠ
یهو مداد رفت رو « No »🌚
و دوباره صدا ناله اومد 😐 ( من واقعا تو شوکم 🗿🤌🔪 )
سورن :
اممم.....مگه به جز ما هم گی های دیگه ای هم هستن 😐
اصغر یدونه میزنه تو سره سورن :
نه سورن ، مال بچه های ما نیست 😐 مال همسایه بالایی 🗿
همسایه بالایی 🗿 : ........
همسایه بالایی تا ابدددددد 🗿 : .......
یهو موری رگ غیرتش میزنه بالا :
مازییییییییییی ! داداششششش ! کجاییییییی ؟!ಠ_ʖಠ
..
صغرا :
رو کیساکی کراشی ಠಿ_ಠ
رفت رو « No » بعد دوباره یه چرخ زد دوباره رفت رو « No » بعد ۱۰ بار دیگه هم چرخ زد رفت رو « No » 🌚 ( معلوم روحه هم از کیساکی عنش میومده 😐👍 )
همه اسکلان دست زدن :
آفرین ، آفرین أی باریکلاااااااا ! ಠ◡ಠ
مداد رفت رو « Yes » 🌝👍
یهو کتی رو به ممد :
رو به ممدو....😐
دنیز و مانی :
اوه....ಠ◡ಠ
مازی رو به جعفر :
رو به جعفرو....ಠ∀ಠ
موری و سورنا :
اوه.....ಠωಠ
سورن با خجالت من در اوردی :
کاش تو این وعض نبینم ، حداقل اصغروಠ ͜ʖ ಠ « اشاره به اصغر که با قیافه پوکر داره نگاش می کنه 😐✌️ »
صغرا یدونه میزنه تو سره پری
پری :
اوه....ಠ_ಠ
مانی اشاره به غذا های تو یخچال :
جنس جوره ، به بهو !ಠᴥಠ
دنیز :
یکم کمه ، مزه مو !ಠωಠ
موری با داد :
فردا همین جمع ، میزنیم....پیک تو جهنمو....ಠ∀ಠ ( با صدای بسیار بسیار بلند 😐 )
همه اسکلان :
اوههههه......ಠ∀ಠ
یهو مداده رفت رو « Yes » 🌝 ( بفرما روحه هم موافقه اینا میرن جهنم 😑🤚 )
همسایه بالایی :
ایشالله که جاتون توی سفه اول جهنمههههههههههه !ಠ◡ಠ ( همسایه زیادی از دست اینا شاکیه 😐 )
سورنا :
ایشالله ಠ∀ಠ
اسکلان داشتن به هم نگاه می کردن که یهو یه اسکلی رو میبینن که داره تو یخچال یه چی کوفت موکوله 😐🔪
کتی :
هییییییی ! مگه روضه نیستی ای کافرررررر ! ಠ_ಠ
صغرا :
هوی مانییییی تویییی ؟!ಠ_ʖಠ
یهو سمیه میره اون کسی که تو یخچاله میاره بیرون و اون کسی نیست جزززززززز........
نه گلم مانی نبید 😐
ممد بید 😑 ( یه سوال صغرا چه طور ممد رو با مانی اشتباه گرفت دقیقا 🗿🤌 )
سمیه :
عه ، این که مانی نی 😐
پری :
پس مانی کجاست ಠ,_」ಠ
یهو یه صدای ناله اومد
صدا از نا کجا :
اععععععععععع !😐
کتی :
ام....چیزه.....صدای دنیز.....ಠ_ʖಠ
صغرا با داد :
دنیزززززززززز ಠ︵ಠ
یهو دنیز از یه دری میاد بیرون 😐
دنیز :
چته ؟ چیه ؟ چرا داد میزنی ؟ کی داشت ناله می کرد ؟ ರ_ರ
پری :
آع...اون مانی کجاست ؟ 🌚
یهو مانی از توی دستشویی داد زد :
من ، نه منم ، اینجا منم ؟🌝
موری :
یه سوال ؟ صدای ناله ، صدای پسر نبود ಠಿ_ಠ
سورنا :
راست میگه هاااا.....ಠ_ಠ
صغرا با داد :
اصغرررررررر.......ಠ,_」ಠ
سورنا :
سورننننننننن........ಠ,_」ಠ
یهو سورن از دره بیرون اومدن داخل😐
سورن :
چی شده ؟ಠ_ʖಠ
موری :
شما کجا بودین 🗿
اصغر :
رفته بودیم بالا پشته بوم یکم هوا بخوریم 😑
ممد :
هه........ عرررررررررررر ، مانی ، دنیزززززززززز 🗿
مانی و دنیز و ممد هم زمان :
گیه جدید پیدا شددددددددددددددددد ! ಠᴥಠ
موری :
یه سوال ؟ این داداش من کجاست ರ_ರ
پری :
جعفر هم نی......ಠ﹏ಠ
یهو مداد رفت رو « No »🌚
و دوباره صدا ناله اومد 😐 ( من واقعا تو شوکم 🗿🤌🔪 )
سورن :
اممم.....مگه به جز ما هم گی های دیگه ای هم هستن 😐
اصغر یدونه میزنه تو سره سورن :
نه سورن ، مال بچه های ما نیست 😐 مال همسایه بالایی 🗿
همسایه بالایی 🗿 : ........
همسایه بالایی تا ابدددددد 🗿 : .......
یهو موری رگ غیرتش میزنه بالا :
مازییییییییییی ! داداششششش ! کجاییییییی ؟!ಠ_ʖಠ
..
۳.۰k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.