فیک کوک ( پشیمونم) پارت ۲۱
از زبان ا/ت
گفتم : یعنی چی ؟ فینا گفت : یعنی اگر واقعاً میخوایش با اون دختره یونا بجنگ تا نتونه جونگ کوک رو ازت بگیره...ما هم همه جوره پشتتیم و هر کمکی از دستمون بر بیاد برات میکنیم
گفتم : ممنونم...پس من انجامش میدم
همگی دست زدیم
لیانا گفت : فکر کنم یه نفر دیگه هم توی این راه احتیاج و فکر کنم اون یه نفر تهیونگه
فینا گفت : ایششش من اصلا ازش خوشم نمیاد یادت نیست وقتی دزدیده بودنمون چطوری رفتار میکرد
لیانا گفت : نه بابا پسره خوبیه اون ما رو نجات داد احمق خانم
بالاخره بعده رفتن لیانا و فینا منم آماده شدم و رفتم شرکت
وقتی رفتم توی اتاقم دیدم یه دسته گل بزرگ روی میزمه
با تعجب رفتم سمتش و گفتم : کی اینقدر با سلیقه و دوسم داره
از زبان تهیونگ
آروم رفتم داخل اتاق ا/ت براش یه دسته گل گذاشته بودم روی میزش
خیلی خوشحال شده بود انگار...منم آروم بهش نز
گفتم : یعنی چی ؟ فینا گفت : یعنی اگر واقعاً میخوایش با اون دختره یونا بجنگ تا نتونه جونگ کوک رو ازت بگیره...ما هم همه جوره پشتتیم و هر کمکی از دستمون بر بیاد برات میکنیم
گفتم : ممنونم...پس من انجامش میدم
همگی دست زدیم
لیانا گفت : فکر کنم یه نفر دیگه هم توی این راه احتیاج و فکر کنم اون یه نفر تهیونگه
فینا گفت : ایششش من اصلا ازش خوشم نمیاد یادت نیست وقتی دزدیده بودنمون چطوری رفتار میکرد
لیانا گفت : نه بابا پسره خوبیه اون ما رو نجات داد احمق خانم
بالاخره بعده رفتن لیانا و فینا منم آماده شدم و رفتم شرکت
وقتی رفتم توی اتاقم دیدم یه دسته گل بزرگ روی میزمه
با تعجب رفتم سمتش و گفتم : کی اینقدر با سلیقه و دوسم داره
از زبان تهیونگ
آروم رفتم داخل اتاق ا/ت براش یه دسته گل گذاشته بودم روی میزش
خیلی خوشحال شده بود انگار...منم آروم بهش نز
۱۰۲.۹k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.