وقتی مافیاست
درخواستی
پوفی از کلافگی کشیدی .. به ساعتت نگاهی انداختی ساعت از ۲ نصف شب هم گذشته بود ولی فلیکس هنوز تو اتاق کارش در حال کار بود …. تو میدونستی اون مافیاست و خب این طبیعیه که شغلش اجازه ی استراحت یا وقت گذروندن کنار تو رو نمیده…. ذهنت همش همش درگیر فلیکس بود تا اینکه یه فکری به ذهنت رسید پوزخند صدا داری زدی و از جات بلند شدی
.
.
.
به سمت اتاق کار فلیکس حرکت کردی ….. در اتاقشو آروم باز کردی و قدماتو کم کم به سمت میز فلیکس نزدیک کردی …. صدای قدمات توجه فلیکس و که با اخم داشت با لپاتاپش کار میکرد رو جلب کرد … نیم نگاهی بهت انداخت و دوباره نگاهش رو به لپتاب داد و آروم لب زد
فلیکس: چیزی میخوای ؟
لبخندی زدی ….به سمت میزش رفتی و روش نشستی و با کرواتش فلیکس رو نزدیک خودت کردی
فلیکس یه نگاه به کراوتش و یه نگاه به تو کرد
فلیکس:یا …داری چیکار میکنی
ات: هیچی فقط حوصلم سر رفته تو هم که به من توجه نمیکنی پس ….
فلیکس یه تا ابروش رو بالا داد وگفت : پس توجه میخوای هوم ؟
همینطور که داشتی با کرواتش بازی میکردی با لحن اغوا کننده ای لب زدی
ات: شاید….
با جمله ی تو فلیکس پوزخند صداداری زد و تو یه حرکت تو رو روی پاش نشوند …
فلیکس: اگه این چیزیه که تو میخوای … چرا که نه ؟ خودتو آماده کن چون امشب قراره یه ذره برات دردناک باشه … لی ات
این جمله رو گفت و لباش رو آروم روی لبات گذاشت …..
پوفی از کلافگی کشیدی .. به ساعتت نگاهی انداختی ساعت از ۲ نصف شب هم گذشته بود ولی فلیکس هنوز تو اتاق کارش در حال کار بود …. تو میدونستی اون مافیاست و خب این طبیعیه که شغلش اجازه ی استراحت یا وقت گذروندن کنار تو رو نمیده…. ذهنت همش همش درگیر فلیکس بود تا اینکه یه فکری به ذهنت رسید پوزخند صدا داری زدی و از جات بلند شدی
.
.
.
به سمت اتاق کار فلیکس حرکت کردی ….. در اتاقشو آروم باز کردی و قدماتو کم کم به سمت میز فلیکس نزدیک کردی …. صدای قدمات توجه فلیکس و که با اخم داشت با لپاتاپش کار میکرد رو جلب کرد … نیم نگاهی بهت انداخت و دوباره نگاهش رو به لپتاب داد و آروم لب زد
فلیکس: چیزی میخوای ؟
لبخندی زدی ….به سمت میزش رفتی و روش نشستی و با کرواتش فلیکس رو نزدیک خودت کردی
فلیکس یه نگاه به کراوتش و یه نگاه به تو کرد
فلیکس:یا …داری چیکار میکنی
ات: هیچی فقط حوصلم سر رفته تو هم که به من توجه نمیکنی پس ….
فلیکس یه تا ابروش رو بالا داد وگفت : پس توجه میخوای هوم ؟
همینطور که داشتی با کرواتش بازی میکردی با لحن اغوا کننده ای لب زدی
ات: شاید….
با جمله ی تو فلیکس پوزخند صداداری زد و تو یه حرکت تو رو روی پاش نشوند …
فلیکس: اگه این چیزیه که تو میخوای … چرا که نه ؟ خودتو آماده کن چون امشب قراره یه ذره برات دردناک باشه … لی ات
این جمله رو گفت و لباش رو آروم روی لبات گذاشت …..
۲۱.۱k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.