شات۳
جمیین رفت زیر اب و ۱ ساعت ۲ ساعت...۳ ساعت...۴ ساعت گذشت ولی برنگشت فیوسایو دیگه داشت ناامید میشد فقط نبض برادرش کار میکرد اونم به خاطر اون سنگ فیوسایو رفت دم اب و گفت:جیمین نمیخوای برگردی
که یه چیز خیسی پاشو گرفت
فی:یا خدااااااااااااااا
جیمین:(میخنده)
فی:مسخرم کردی
جیمین:دقیقا
جیمین اومد لب دریا که دمش به پا تبدیل شد زود دوید پیش جک
بهش یه چیزی رو تزریق کرد که بهوش اومد چشاش قرمز بود
جیمین:الان برادرت نیمه مردس باید چشاش رو کسی که زیادی دوسش داره ببوسه
فی:کی ؟
جیمین:نمیدونم فکر کن
فی:من؟
جمین:نه تو دومینی اولین کسی که زیادی دوسش داره مادرشه
فی:اون مرده
جیمین:ههه میدونم ایشون داخل ابه شده الهی اب اوردمش
فی:چ چی
مادرش:فیوسایو
فی:م مامان
مادرش روح بود ولی دوباره میتونست دختر خوشگلش رو تو اغوشش کنه و بوسش کنه
مادرش:از همون روز اول نگاتون میکردم افرین دخترم بهت افتخار میکنم
فی:مامان
مادرش:جانم
فی:دلمبرات خیلی تنگ بود
مادرش: منم دخترم منم
شرطا:۲۸
که یه چیز خیسی پاشو گرفت
فی:یا خدااااااااااااااا
جیمین:(میخنده)
فی:مسخرم کردی
جیمین:دقیقا
جیمین اومد لب دریا که دمش به پا تبدیل شد زود دوید پیش جک
بهش یه چیزی رو تزریق کرد که بهوش اومد چشاش قرمز بود
جیمین:الان برادرت نیمه مردس باید چشاش رو کسی که زیادی دوسش داره ببوسه
فی:کی ؟
جیمین:نمیدونم فکر کن
فی:من؟
جمین:نه تو دومینی اولین کسی که زیادی دوسش داره مادرشه
فی:اون مرده
جیمین:ههه میدونم ایشون داخل ابه شده الهی اب اوردمش
فی:چ چی
مادرش:فیوسایو
فی:م مامان
مادرش روح بود ولی دوباره میتونست دختر خوشگلش رو تو اغوشش کنه و بوسش کنه
مادرش:از همون روز اول نگاتون میکردم افرین دخترم بهت افتخار میکنم
فی:مامان
مادرش:جانم
فی:دلمبرات خیلی تنگ بود
مادرش: منم دخترم منم
شرطا:۲۸
۲۶.۸k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.