خونه جدید مبارک. پارت 13
خودم رو عقب کشیدم
اما نشد
در آخر جیمین ویلچر رو گرفت و به زور گزاشت تو ماشین .
یک ساعت گذشت و هنوز تو راهیم.
تمام این مدت ساکت بودم .
تا این که دیدم وارد مسیری شد که خونه ی منو شوگا نبود .
گفتم : کجا داری میری ؟
گفت : خونه .
گفتم اما این که مسیر خونه ی من نیست .
گفت : چرا هست . داریم میریم خونه ی منو خانواده ام .
گفتم خدایی؟؟ اصلا ولش کن دیگه حوصله بحث ندارم .
جیمین نیشخند زد
یکم بعد به یه خونهی خیلییی بزرگ و سیاه رنگ رسیدیم خونه ای که با خزه وپیچک پوشیده شده بود .
جیمن منو پایین آورد.
رفتیم تو .
خونه با سبک معماری قدیمی و مدرن چیده شده بود .
جیمین داد زد : نره خرا بیایین پایییییییین . باید یکی رو ببینین.
چند نفر از پله ها اومدن پایین بینشون نامجون هم بود .
گفت : خیله خب این ا/ ت است
دوستدختر جدید من
اینام جیهوپ ،جنگکوک،جین،تهیونگ هستن
نامجون هم که خودت میشناسی
گفتم : سلام
نامجون که معلوم بود شک شده گفت : چه بلایی سر دختره آوردی؟
جیمین گفت : هیچی ،فقط عشق خالصانه ام رو بهش نشون دادم .
نامجون رو به من : تهدیدت کرده ؟ زدتت ؟چیکارت کرده ؟
گفتم : نگران نباش چیزی نیست .
جیمین گفت : از امروز با ما می مونه
جیهوپ گفت : به مامان و بابا گفتی ؟
گفت نه ولی خودشون می فهمن
جونگکوک که چاقویی تو دستش داشت گفت : اگر داداشمو ازیت کنی،از این دنیا بلاک میشی .
تهیونگ : خدا از همین الان رحمتت کنه
جین : آخ جون همخونه جدید
جیمین رو به من : خونه جدید مبارک
Tired.army : منتظر نظرات زیباتون هستم
اما نشد
در آخر جیمین ویلچر رو گرفت و به زور گزاشت تو ماشین .
یک ساعت گذشت و هنوز تو راهیم.
تمام این مدت ساکت بودم .
تا این که دیدم وارد مسیری شد که خونه ی منو شوگا نبود .
گفتم : کجا داری میری ؟
گفت : خونه .
گفتم اما این که مسیر خونه ی من نیست .
گفت : چرا هست . داریم میریم خونه ی منو خانواده ام .
گفتم خدایی؟؟ اصلا ولش کن دیگه حوصله بحث ندارم .
جیمین نیشخند زد
یکم بعد به یه خونهی خیلییی بزرگ و سیاه رنگ رسیدیم خونه ای که با خزه وپیچک پوشیده شده بود .
جیمن منو پایین آورد.
رفتیم تو .
خونه با سبک معماری قدیمی و مدرن چیده شده بود .
جیمین داد زد : نره خرا بیایین پایییییییین . باید یکی رو ببینین.
چند نفر از پله ها اومدن پایین بینشون نامجون هم بود .
گفت : خیله خب این ا/ ت است
دوستدختر جدید من
اینام جیهوپ ،جنگکوک،جین،تهیونگ هستن
نامجون هم که خودت میشناسی
گفتم : سلام
نامجون که معلوم بود شک شده گفت : چه بلایی سر دختره آوردی؟
جیمین گفت : هیچی ،فقط عشق خالصانه ام رو بهش نشون دادم .
نامجون رو به من : تهدیدت کرده ؟ زدتت ؟چیکارت کرده ؟
گفتم : نگران نباش چیزی نیست .
جیمین گفت : از امروز با ما می مونه
جیهوپ گفت : به مامان و بابا گفتی ؟
گفت نه ولی خودشون می فهمن
جونگکوک که چاقویی تو دستش داشت گفت : اگر داداشمو ازیت کنی،از این دنیا بلاک میشی .
تهیونگ : خدا از همین الان رحمتت کنه
جین : آخ جون همخونه جدید
جیمین رو به من : خونه جدید مبارک
Tired.army : منتظر نظرات زیباتون هستم
۶.۶k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.