☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_³⁸ঔৣ͡ ͜ ͜
ات: جونگکوک(بغض)
جونگکوک: جان
ات: خیلی قشنگه
م/ک: وای خدا
+اگه بخاطر من نبود عاشق هم نمیشدن
م/ا: وا بابا
ب/ا: مگه دروغ میگه
ب/ک: جونگکوک میدیش من بگیرمش
جونگکوک: نه بچمو دست هیچکس نمیدم
ب/ک: وا من پدر بزرگشم
ات: جونگکوک
جونگکوک: باش ولی من بگیرمش بعد.... بدش
ات: بیا
جونگکوک: وای خیلی نازه کوچولو من باباتم
ها
یونا:(خنده)
جونگکوک: عرررر خندید ندیدی تا بهش گفتم من باباتم
ات: یااا
جونگکوک:(زبون در آوردن)
چند روز بعد ساعت 2شب
یونا:(گریه)
ات: وای ساکت شو دیگه(خواب آلود)
جونگکوک: کیه(خواب آلود)
ات: یونا (خواب آلود)
جونگکوک: چی
ات: یا چته
جونگکوک: بچه داره گریه میکنه ها
ات: ولم کن دیگه نمیتونممممم
جونگکوک: بگیرش
ات: یا چقدر سریع رفتی من نمیتونم دیگه شیر بدم خب مردم خواب ندارم ایششش
جونگکوک: بچه گرسنه هست باید بهش شیر بدی زود
ات: اوففف بدش
جونگکوک:(داد به ات یونا رو) آخییی بابای زودتر بزرگ شو من باهات بازی کنم باشه
ات:😐یاااااااااا پس من چی
جونگکوک: حسود خانم
ات: ایشششش
بچه رو شیر داد و خوابیدن
صبح
ات ویو
تو خواب رویای بودم که با صدای زنگ در بلند شدم با سر و روی بهم ریخته رفتم پایین بچه هم دستم زیر چشمم هم گود رفته بود
ات: کیه
م/ا: ماییم باز کن
ات: اومدم
م /ک: وای نوه ام
ات: بگیریدش
انداختش تو بغل مامان جونگکوک
ات:من رفتم بخوابم
م/ا: 😐
م/ک: فکر کنم خواب ندارن
م/ا: راست میگی
م/ک: ولش با یونا جونم بازی کنیم
م/ا: آره
رفتن نشستن رو مبل
4ساعت بعد
جونگکوک ویو
از خواب بلندش شدم ساعت 2 بود رفتم بالا سر تخت یونا نبودش سری رفتم ات و بیدار کردم
جونگکوک: ات یونا نیست
ات: چی یونا نیست کجاست
جونگکوک:)واییی
سری رفتم پایین و دیدم....
ات: وای یادم رفت پایینه جونگکوک وایسا
☆͜͡part_³⁸ঔৣ͡ ͜ ͜
ات: جونگکوک(بغض)
جونگکوک: جان
ات: خیلی قشنگه
م/ک: وای خدا
+اگه بخاطر من نبود عاشق هم نمیشدن
م/ا: وا بابا
ب/ا: مگه دروغ میگه
ب/ک: جونگکوک میدیش من بگیرمش
جونگکوک: نه بچمو دست هیچکس نمیدم
ب/ک: وا من پدر بزرگشم
ات: جونگکوک
جونگکوک: باش ولی من بگیرمش بعد.... بدش
ات: بیا
جونگکوک: وای خیلی نازه کوچولو من باباتم
ها
یونا:(خنده)
جونگکوک: عرررر خندید ندیدی تا بهش گفتم من باباتم
ات: یااا
جونگکوک:(زبون در آوردن)
چند روز بعد ساعت 2شب
یونا:(گریه)
ات: وای ساکت شو دیگه(خواب آلود)
جونگکوک: کیه(خواب آلود)
ات: یونا (خواب آلود)
جونگکوک: چی
ات: یا چته
جونگکوک: بچه داره گریه میکنه ها
ات: ولم کن دیگه نمیتونممممم
جونگکوک: بگیرش
ات: یا چقدر سریع رفتی من نمیتونم دیگه شیر بدم خب مردم خواب ندارم ایششش
جونگکوک: بچه گرسنه هست باید بهش شیر بدی زود
ات: اوففف بدش
جونگکوک:(داد به ات یونا رو) آخییی بابای زودتر بزرگ شو من باهات بازی کنم باشه
ات:😐یاااااااااا پس من چی
جونگکوک: حسود خانم
ات: ایشششش
بچه رو شیر داد و خوابیدن
صبح
ات ویو
تو خواب رویای بودم که با صدای زنگ در بلند شدم با سر و روی بهم ریخته رفتم پایین بچه هم دستم زیر چشمم هم گود رفته بود
ات: کیه
م/ا: ماییم باز کن
ات: اومدم
م /ک: وای نوه ام
ات: بگیریدش
انداختش تو بغل مامان جونگکوک
ات:من رفتم بخوابم
م/ا: 😐
م/ک: فکر کنم خواب ندارن
م/ا: راست میگی
م/ک: ولش با یونا جونم بازی کنیم
م/ا: آره
رفتن نشستن رو مبل
4ساعت بعد
جونگکوک ویو
از خواب بلندش شدم ساعت 2 بود رفتم بالا سر تخت یونا نبودش سری رفتم ات و بیدار کردم
جونگکوک: ات یونا نیست
ات: چی یونا نیست کجاست
جونگکوک:)واییی
سری رفتم پایین و دیدم....
ات: وای یادم رفت پایینه جونگکوک وایسا
۱۵.۴k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.