بانی خشن من
#بانی_خشن_من
p1
ویو کوک:تو خونه ی آقای لی بودم که یه دختره ریز جثه از پله ها اومد پایین و از اون بالا تا رسیدن به من که داشتم لپتاپ آقای لی رو زیر و رو میکردم انگشت اشارش سمت من بود
دختره:یاا تو دزدی؟
کوک:حرف دهنتو بفهم
که یهو دختره زد تو گوشم اولین بار بود بعد از مامان بابام از کسی سیلی بخورم!
دختره:حداقل برو یه جا که نونی که باش لوازم میخرن حلال باشه اونجا دزدی کن ما اینجا فقط وسایلی داریم که یه پیرمرد حرومی تهیشون میکنه خب؟
اومدم حرف بزنم که یهو آقای لی اومد داخل با دیدن دست من روی گونم و نگاه پر از تعجبم به دختره اومد موهای دختترو کشید سمت خودش
آقای لی:چه غلطی میکنی توله صگ؟
ها؟(داد)
یه سیلی به دختره خوابوند
من دستمو بردم جلو که جلوی آقای لیو بگیرم این دیگه ته خط بود به من چه اصلا
آقای لی:برو وسیله هاتو جمع کن میخوام یه نون خور حرومی رو بندازم بیرون
دختره:چ چی؟
آقای لی:عجله کن یوری!(دستوری)
پس اسمش یوری عه!
دختره:ولی بابا..
آقای لی:من دیگه بابای تو نیستم اون بابای توعه پول خوبی بجای تو بهم داد از تو بدرد بخور تر بود
دختره:و ولی ...
که آقای لی یکی محکم خوابوند تو گوش دختره وقتی خواست دوباره بزنتش دستشو گرفتم
کوک:فک نمیکنم اجازه داده باشم دخترمو بزنید مگه نه یو...ری؟
یوری:......
کوک:من جئون جونگکوکم و ۲۲ سالمه و تورو به فرزند خوندگی گرفتم چرا؟به خودم ربط داره! ولی از من نگاه باهات مثل دخترم رفتار کنم تو قراره اونجا خدمتکار شی فهمیدی؟پس رو رفتارت کار کن و در ضمن جای اون سیلی که بم زدی تنبیه میشی!یوری زد زیر گریه و سعی میکرد گریه نکنه
کوک:بس کن از گریه بدم میاد!
آقای لی:خفه شو تا خفت نکردم اگه اومدیو گریه کرده بودی جوری میزنمت همینجا بمیری فهمیدی؟
ویو یوری:
این دیگه چه خریه؟(گمشو باباااا)
ای خدااااا من چقدر بدبختم
رفتمو آماده شدم قاب عکس مامان و بابا و خودمو که دیدم کوبوندمش به دیوار و خوردش کردم اهل گریه کردن نبودم ولی حسابی گریه کردم و چشمام باد کرد و قرمز شد اشکامو پاک کردمو رفتم پایین
یوری:بریم آقای جئون
کوک:........
*تو ماشین
ویو کوک:تا خونه حدود ۲ ساعت راه بود آخه بیرون شهر بود و توی این ۱ ساعت این دختره مخمو خورد همش ریز ریز گریه میکنه میخوام بزنمششش
*یوری در حال گریه
کوک:یااا بس میکنی یا یجوری بزنمت قشنگ گریه کنی؟(داد)
اوفففف کلافه شدم چقدر گرمهه فرمونو برگردوند و مسیر یاب گفت از مسیر خود خارج شدید
یوری:(با چشای گردو قرمز)کجا داری میری؟!
کوک:نترس میرم ابمیوه بگیرم گرمه!
p1
ویو کوک:تو خونه ی آقای لی بودم که یه دختره ریز جثه از پله ها اومد پایین و از اون بالا تا رسیدن به من که داشتم لپتاپ آقای لی رو زیر و رو میکردم انگشت اشارش سمت من بود
دختره:یاا تو دزدی؟
کوک:حرف دهنتو بفهم
که یهو دختره زد تو گوشم اولین بار بود بعد از مامان بابام از کسی سیلی بخورم!
دختره:حداقل برو یه جا که نونی که باش لوازم میخرن حلال باشه اونجا دزدی کن ما اینجا فقط وسایلی داریم که یه پیرمرد حرومی تهیشون میکنه خب؟
اومدم حرف بزنم که یهو آقای لی اومد داخل با دیدن دست من روی گونم و نگاه پر از تعجبم به دختره اومد موهای دختترو کشید سمت خودش
آقای لی:چه غلطی میکنی توله صگ؟
ها؟(داد)
یه سیلی به دختره خوابوند
من دستمو بردم جلو که جلوی آقای لیو بگیرم این دیگه ته خط بود به من چه اصلا
آقای لی:برو وسیله هاتو جمع کن میخوام یه نون خور حرومی رو بندازم بیرون
دختره:چ چی؟
آقای لی:عجله کن یوری!(دستوری)
پس اسمش یوری عه!
دختره:ولی بابا..
آقای لی:من دیگه بابای تو نیستم اون بابای توعه پول خوبی بجای تو بهم داد از تو بدرد بخور تر بود
دختره:و ولی ...
که آقای لی یکی محکم خوابوند تو گوش دختره وقتی خواست دوباره بزنتش دستشو گرفتم
کوک:فک نمیکنم اجازه داده باشم دخترمو بزنید مگه نه یو...ری؟
یوری:......
کوک:من جئون جونگکوکم و ۲۲ سالمه و تورو به فرزند خوندگی گرفتم چرا؟به خودم ربط داره! ولی از من نگاه باهات مثل دخترم رفتار کنم تو قراره اونجا خدمتکار شی فهمیدی؟پس رو رفتارت کار کن و در ضمن جای اون سیلی که بم زدی تنبیه میشی!یوری زد زیر گریه و سعی میکرد گریه نکنه
کوک:بس کن از گریه بدم میاد!
آقای لی:خفه شو تا خفت نکردم اگه اومدیو گریه کرده بودی جوری میزنمت همینجا بمیری فهمیدی؟
ویو یوری:
این دیگه چه خریه؟(گمشو باباااا)
ای خدااااا من چقدر بدبختم
رفتمو آماده شدم قاب عکس مامان و بابا و خودمو که دیدم کوبوندمش به دیوار و خوردش کردم اهل گریه کردن نبودم ولی حسابی گریه کردم و چشمام باد کرد و قرمز شد اشکامو پاک کردمو رفتم پایین
یوری:بریم آقای جئون
کوک:........
*تو ماشین
ویو کوک:تا خونه حدود ۲ ساعت راه بود آخه بیرون شهر بود و توی این ۱ ساعت این دختره مخمو خورد همش ریز ریز گریه میکنه میخوام بزنمششش
*یوری در حال گریه
کوک:یااا بس میکنی یا یجوری بزنمت قشنگ گریه کنی؟(داد)
اوفففف کلافه شدم چقدر گرمهه فرمونو برگردوند و مسیر یاب گفت از مسیر خود خارج شدید
یوری:(با چشای گردو قرمز)کجا داری میری؟!
کوک:نترس میرم ابمیوه بگیرم گرمه!
۴.۶k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.