پارت119
#پارت119
شیطونکِ بابا🥺💜
فک کردم میخواد کاری کنه اما فقط نفس عمیقی کشید و سرشو گذاشت رو شونه ام
از این حرکتش ته دلم یه جوری شد ، انگاری داشتن قند توش آب میکردن
تمام حس تنفری که داشتم بهش یک باره از بین رفته بود ، همینطور بی حرکت تو بغل هم بودیم و انگار دوس نداشتم ازش جداشم
+ بریم تو اتاقم؟
_ هوم؟!
+ هنوزم میترسی از اونجا؟
_ دیگه نه!!
+ من دیوونه ام نه؟! فک کنم سادیسمی چیزی دارم
حلقه ی دستاشو از دور کمرم شل کرد و تو همین لحظه در باز شد ، فک کردم قاصدکه و هول شدم یهویی
اما با دیدن صدرا خیالم جمع شد که گفت:
+ عه ببخشید مزاحم شدم
داداش یه لحظه میای؟ فک کنم این قاصدک خانوم زیادی خورده
افراز نگام کرد و گفت :
+ بریم ببینیم چیشده
و خودش جلوتر حرکت کرد و منم پشت سرش به راه افتادم ، صدرا جلوی در بود که ببخشیدی بهش گفتم تا بره کنار
پوزخندی به لب داشت که با نگاه چپ چپم کنار کشید
وارد پذیرایی شدیم که دیدم قاصدک وسط زمین دراز کشیده و داره مثل دیوونه ها میخنده
_ انقد بهش میگم زیاده روی نکن نمیفهمه که
+ صدرا برو از یخچال یکم آبلیمو بیار
فک کنم حالش خیلی بده
صدرا بالا سر قاصدک ایستاد و با حالت خاصی گفت:
+ افراز ببرمش طبقه ی بالا؟؟ حالش جا میاد....
منم تا همینجا خوندم گذاشت میذارم براتون🐾✨♥️
شیطونکِ بابا🥺💜
فک کردم میخواد کاری کنه اما فقط نفس عمیقی کشید و سرشو گذاشت رو شونه ام
از این حرکتش ته دلم یه جوری شد ، انگاری داشتن قند توش آب میکردن
تمام حس تنفری که داشتم بهش یک باره از بین رفته بود ، همینطور بی حرکت تو بغل هم بودیم و انگار دوس نداشتم ازش جداشم
+ بریم تو اتاقم؟
_ هوم؟!
+ هنوزم میترسی از اونجا؟
_ دیگه نه!!
+ من دیوونه ام نه؟! فک کنم سادیسمی چیزی دارم
حلقه ی دستاشو از دور کمرم شل کرد و تو همین لحظه در باز شد ، فک کردم قاصدکه و هول شدم یهویی
اما با دیدن صدرا خیالم جمع شد که گفت:
+ عه ببخشید مزاحم شدم
داداش یه لحظه میای؟ فک کنم این قاصدک خانوم زیادی خورده
افراز نگام کرد و گفت :
+ بریم ببینیم چیشده
و خودش جلوتر حرکت کرد و منم پشت سرش به راه افتادم ، صدرا جلوی در بود که ببخشیدی بهش گفتم تا بره کنار
پوزخندی به لب داشت که با نگاه چپ چپم کنار کشید
وارد پذیرایی شدیم که دیدم قاصدک وسط زمین دراز کشیده و داره مثل دیوونه ها میخنده
_ انقد بهش میگم زیاده روی نکن نمیفهمه که
+ صدرا برو از یخچال یکم آبلیمو بیار
فک کنم حالش خیلی بده
صدرا بالا سر قاصدک ایستاد و با حالت خاصی گفت:
+ افراز ببرمش طبقه ی بالا؟؟ حالش جا میاد....
منم تا همینجا خوندم گذاشت میذارم براتون🐾✨♥️
۶.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.