bad girl p: 100
وقتی بهوش اومدم دیدم یکی بالا سرمه و دست و پامم بستس به صندلی
دیدم یکم بهتر شد که فهمیدم اون بابای هوسوکه
هانا: اووو جناب جانگ حالتون چطوره
جانگ: من خوبم ولی شما انگار خوب نیستی(پوزخند)
هانا: اتفاقا من بهترم ولی شما احتمال زنده موندنتون خیلی کمه(پوزخند)
جانگ: اول تورو میکشم
هانا: اونوخ دلیلت(پوزخند)
جانگ: چون از وقتی شماها باندها های باباهاتونو ادارع میکنید باند هاتون قوی ترین باندهای دنیا ان
هانا: ها اونکه هوش و قدرته (نیشخند)
جانگ: بزودی نابود میشن جفتشون هم هوش و هم قدرت
هانا: مگه تو خواب ببینی(پوزخند)
جانگ: اگه تو چیزیت بشه اون جئون جونگ کوک هم نابود میشه
هانا: سعیتو بکن
جانگ: اونکه حتمیه جلو چشاش میکشمت که بیشتر عذاب بکشه
هانا: هه جونگ کوکو نمیتونی با مرگ من داغون کنی
جانگ: میتونم خوبم میتونم چون اگه تو چیزیت بشه اون دیوونه میشع و اگر بمیری اونم میمیره
هانا: به همین خیال باش
جانگ: معلوم میشه
با افرادش رفتن
یعنی هوسوک خبرداره و خودشم با باباش هم دسته یا از هیچی خبر نداره
چن ساعت من بیهوش بودم
لعنت بهت که اسمتو یادم رف من کلی بدبختی دارم آیش مردکه حرومزاده
الان چطوری در برم
خدا لعنتت کنه عوضی پس واسه همین وقتی اون امریکانو رو خوردم سرم گیج میرف حتما میدونسته به این اسونیا نمیتونه منو بگیرع واسه همین به یکی گفته تو امریکانو ی چی بریزه که تو حال خودم نباشم بتونه بگیرتم
عجب فکری کرده یارو
کوک ویو
هوا تاریک شده بود هرچی به هانا زنگ میزدم جواب نمیداد گوشیش خاموش بود خیلی نگرانش بودم نکنه یکی بلایی سرش اوورده باشه
ی لحظه یادم افتاد گف میخواد بره پیش مینا سریع به مینا زنگ زدم که گف خیلی وقته از هم جدا شدن ولی هانا مونده تو کافه
دیدم یکم بهتر شد که فهمیدم اون بابای هوسوکه
هانا: اووو جناب جانگ حالتون چطوره
جانگ: من خوبم ولی شما انگار خوب نیستی(پوزخند)
هانا: اتفاقا من بهترم ولی شما احتمال زنده موندنتون خیلی کمه(پوزخند)
جانگ: اول تورو میکشم
هانا: اونوخ دلیلت(پوزخند)
جانگ: چون از وقتی شماها باندها های باباهاتونو ادارع میکنید باند هاتون قوی ترین باندهای دنیا ان
هانا: ها اونکه هوش و قدرته (نیشخند)
جانگ: بزودی نابود میشن جفتشون هم هوش و هم قدرت
هانا: مگه تو خواب ببینی(پوزخند)
جانگ: اگه تو چیزیت بشه اون جئون جونگ کوک هم نابود میشه
هانا: سعیتو بکن
جانگ: اونکه حتمیه جلو چشاش میکشمت که بیشتر عذاب بکشه
هانا: هه جونگ کوکو نمیتونی با مرگ من داغون کنی
جانگ: میتونم خوبم میتونم چون اگه تو چیزیت بشه اون دیوونه میشع و اگر بمیری اونم میمیره
هانا: به همین خیال باش
جانگ: معلوم میشه
با افرادش رفتن
یعنی هوسوک خبرداره و خودشم با باباش هم دسته یا از هیچی خبر نداره
چن ساعت من بیهوش بودم
لعنت بهت که اسمتو یادم رف من کلی بدبختی دارم آیش مردکه حرومزاده
الان چطوری در برم
خدا لعنتت کنه عوضی پس واسه همین وقتی اون امریکانو رو خوردم سرم گیج میرف حتما میدونسته به این اسونیا نمیتونه منو بگیرع واسه همین به یکی گفته تو امریکانو ی چی بریزه که تو حال خودم نباشم بتونه بگیرتم
عجب فکری کرده یارو
کوک ویو
هوا تاریک شده بود هرچی به هانا زنگ میزدم جواب نمیداد گوشیش خاموش بود خیلی نگرانش بودم نکنه یکی بلایی سرش اوورده باشه
ی لحظه یادم افتاد گف میخواد بره پیش مینا سریع به مینا زنگ زدم که گف خیلی وقته از هم جدا شدن ولی هانا مونده تو کافه
۳.۱k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.