part 15 : my half brother
چند سال بعد
سوجین : جیسو الهی قربونت بشم فندق خاله بیا پایین نه نه اون نه جیسو یه چیزیت میشه بیا پایین
میا : سوجین چیکار کنیم ا.ت جلسه داره نمیتونه بیاد
سوجین : جیسو خاله میرم خرید هرچی میخوای بخر
جیسو : من اون گوربه رو میخوام
میا : بیا بریم هر مدل بخوای واست گربه میخرم خوبه ترو خدا اون برگه هارو بریز زمین اون واسه جلسه ی مامانه
جیسو : من گوربه ی حیوون نمیخوام
اون یه گوربه انشان نما بود ( جیغ )
میا : خدایا گوربه ی انسان نما از کجا پیدا کنم
ا.ت : جیسو اون بالا چیکار میکنی ( جیغ ترسیده )
جیسو : تو ایلی مامان بدی هشتی
اون گوربه ی انشان نما رو نشونم نمیدی
نه میفریم شهر بازی
نه میزاری بشتتی و شکلات بخوریم
نه میفریم پیش بابایی ( گریه )
ا.ت : متاسفم هرکاری بگی میکنم فقط بیا پایین
جیسو : نهههههههه من اون گوربه رو میخواممممممممممممممم( جیغ )
ا.ت : باشه جیسو امشب با خاله میا یا خاله سوجین برید شهر بازی بستنی بخورید هرخوراکی میخوای بخور من هن اگه بتون اون گوربه رو واست پیدا میکنم خب
سوجین : البته با خاله میت میری من و مامانت جلسه داریم باشه خاله
جیسو : مامان ( گریه )
و پرید توی بغل ا.ت
جیسو : ایلی دختر بدی آم ( گریه )
ببشید( گریه )
ا.ت : کی گفته دختر من بد دختر من فرشته کوچولو ی زندگیمیه
جیسو رو همراه میا فرستادم بره شهر بازی خیلی وقت بود میخواست بره و از شانس گندم یه جلسه پیش اومد
خلاصه بعد یه ساعت سه تایی دور عمارت دویدیم تا این فنچ رو بگیریم که موهاش ببندیم فرستادیم همراه میا رفتن شهر بازی
هی خدا چند سال پیش وقتی جونگ کوک خواست با یکی شدنمون من رو به خودش پایبند کنه این فرشته کوچولو به وجود اومد
روزی که اجوما وایسم بیبی چک آورد و فهمیدم باردارم از اوجوما قول گرفتم به کسی نگه باردارم و اونم بهم قول داد
اون روزی بود که فهمیدم باید هر جور شده فرار کنم پس یواشکی به سوجین گفتم و اونم اومد دنبال منو میا
از زبان میا
سوار ماشین شدیم و رفتیم شهر بازی
کلی با جیسو وسیله سوار شدیم و خندیدم
جیسو بستنی توت فرنگی میخواست واسش گرفتم و نشستیم خوردیم بعد گفت پشمک و بادکنک میخواد گفتم همینجا بشین و رفتم واسش بگریم خریدن ولی وقت اومدم دیدم نیسن کلی با گریه گشتم که دیدم کنار شیش هفتا مرده رفتم بیارمش
سوجین : جیسو الهی قربونت بشم فندق خاله بیا پایین نه نه اون نه جیسو یه چیزیت میشه بیا پایین
میا : سوجین چیکار کنیم ا.ت جلسه داره نمیتونه بیاد
سوجین : جیسو خاله میرم خرید هرچی میخوای بخر
جیسو : من اون گوربه رو میخوام
میا : بیا بریم هر مدل بخوای واست گربه میخرم خوبه ترو خدا اون برگه هارو بریز زمین اون واسه جلسه ی مامانه
جیسو : من گوربه ی حیوون نمیخوام
اون یه گوربه انشان نما بود ( جیغ )
میا : خدایا گوربه ی انسان نما از کجا پیدا کنم
ا.ت : جیسو اون بالا چیکار میکنی ( جیغ ترسیده )
جیسو : تو ایلی مامان بدی هشتی
اون گوربه ی انشان نما رو نشونم نمیدی
نه میفریم شهر بازی
نه میزاری بشتتی و شکلات بخوریم
نه میفریم پیش بابایی ( گریه )
ا.ت : متاسفم هرکاری بگی میکنم فقط بیا پایین
جیسو : نهههههههه من اون گوربه رو میخواممممممممممممممم( جیغ )
ا.ت : باشه جیسو امشب با خاله میا یا خاله سوجین برید شهر بازی بستنی بخورید هرخوراکی میخوای بخور من هن اگه بتون اون گوربه رو واست پیدا میکنم خب
سوجین : البته با خاله میت میری من و مامانت جلسه داریم باشه خاله
جیسو : مامان ( گریه )
و پرید توی بغل ا.ت
جیسو : ایلی دختر بدی آم ( گریه )
ببشید( گریه )
ا.ت : کی گفته دختر من بد دختر من فرشته کوچولو ی زندگیمیه
جیسو رو همراه میا فرستادم بره شهر بازی خیلی وقت بود میخواست بره و از شانس گندم یه جلسه پیش اومد
خلاصه بعد یه ساعت سه تایی دور عمارت دویدیم تا این فنچ رو بگیریم که موهاش ببندیم فرستادیم همراه میا رفتن شهر بازی
هی خدا چند سال پیش وقتی جونگ کوک خواست با یکی شدنمون من رو به خودش پایبند کنه این فرشته کوچولو به وجود اومد
روزی که اجوما وایسم بیبی چک آورد و فهمیدم باردارم از اوجوما قول گرفتم به کسی نگه باردارم و اونم بهم قول داد
اون روزی بود که فهمیدم باید هر جور شده فرار کنم پس یواشکی به سوجین گفتم و اونم اومد دنبال منو میا
از زبان میا
سوار ماشین شدیم و رفتیم شهر بازی
کلی با جیسو وسیله سوار شدیم و خندیدم
جیسو بستنی توت فرنگی میخواست واسش گرفتم و نشستیم خوردیم بعد گفت پشمک و بادکنک میخواد گفتم همینجا بشین و رفتم واسش بگریم خریدن ولی وقت اومدم دیدم نیسن کلی با گریه گشتم که دیدم کنار شیش هفتا مرده رفتم بیارمش
۷.۳k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.