پارت ١٣
رفتی درو باز کردی دیدی اون کوک بهش گفتی عوضی اشغال تو چرا اینجایی اشغال گفت بهتره با شوهرت درست بحرفییی تو گفتی ببند بعد بهت وسایل دادو رفت
وسایل عروسی اينأ
و بعد وسایل باز کردی
دیدی کم کم ساعت شد ٩ رفتی بخابی لباس خواب پوشیدی
غذا خوردی فیلم دیدی مختارنامه
( جرررر مختارنامه)
نه فیلم سیب ممنوعه
دیدی تموم شد رفتی بخابی
خوابیدی
صبح شد بیدار شدی میخواستی بری بازار خرید
لباس پوشیدی غذا خوردی رفتی دنبال دوستت انا که باهم برین راه افتادین
وسط راه همه چیو تعریف کردی
دوستت تعجب کزد گفت خوبه پسر خوبیه
تو گفتی ها پسر خوب پوف حالم ازش بهم میخوره با تو هم نمیشه حرف زدا
بعد رسیدین بازار خرید کریدو وسایل خریدی میخاستین برین رستوران غذا بخورین غذا خوردین
که یهو کوک با یه دختره دیدی
و بعد
داستان ادامه دارد ......
در خماری بمانید ...
وسایل عروسی اينأ
و بعد وسایل باز کردی
دیدی کم کم ساعت شد ٩ رفتی بخابی لباس خواب پوشیدی
غذا خوردی فیلم دیدی مختارنامه
( جرررر مختارنامه)
نه فیلم سیب ممنوعه
دیدی تموم شد رفتی بخابی
خوابیدی
صبح شد بیدار شدی میخواستی بری بازار خرید
لباس پوشیدی غذا خوردی رفتی دنبال دوستت انا که باهم برین راه افتادین
وسط راه همه چیو تعریف کردی
دوستت تعجب کزد گفت خوبه پسر خوبیه
تو گفتی ها پسر خوب پوف حالم ازش بهم میخوره با تو هم نمیشه حرف زدا
بعد رسیدین بازار خرید کریدو وسایل خریدی میخاستین برین رستوران غذا بخورین غذا خوردین
که یهو کوک با یه دختره دیدی
و بعد
داستان ادامه دارد ......
در خماری بمانید ...
۲۰.۰k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.