دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۷۵
arslwn
که یهو بابام اومد تو
بابا ا : ارسلان باهات کار دارم
ارسلان : باشه
رفتم پیشش
چیه
بابا ا : ببین فک نکن حرفات خیلی روم تاثیر گذاشت نه
فقط بخاطر پانیذ باهات خوبم
ولی اگه اون فیلم رو نشون پانیذ بدم زندگیش سیاه میشه
ارسلان : چه فیلمی
بابا ا : خیلی دوس داری ببینی
ارسلان : ارع
بابا ا : پاشو بریم
ارسلان : رفتم رسیدیم خونش
یه فلش آورد
گذاش یه فیلم پخش شد
باورم نمیشد اون من بودم دا.داشتم به مامان پانیذ....باورم نمیشد
نه دروغه من نبودم
ارسلان : او.او.اون من نیسم
بابا ا : پس کیه شبیه خودته همش تقصیر تو بود بخاطر حسادت به زندگیم
ارسلان: درسته هرچی زجر کشیدم بخاطر تو بوده ولی دلیل نمیشه که به زندگی خوبه بابام حسادت کنم و با زنش این کارو کنم
بابا ا : ادامش رو ببین
ارسلان : هرچی از فیلم میگذشت بدنم سیت میشد
فیلم که تموم شد اومدم از خونه بیرون حالم خیلی خراب بود
بدنم بی حس بود داشتم به زور راه میرفتم
رسیدم دم بیمارستان
ممد و امیر و محراب و دیانا دم در بودن
دیگ نتونستم راه برم افتادم زمین
اومدن سمتم
محراب : ارسلان خوبی
دیانا : ارسلان چت شد
کجا بودی
ارسلان : د.دیانا حالم خوب نیس فعلا(بی حال)
دیانا : چیشده ارسلان
امیر : دیانا نمیبینی حالش خوب نی فعلا ببریمش رو تختش
دیانا : ارسلان رو بردیم رو تخت.....
ادامه دارد....
پارت ۷۵
arslwn
که یهو بابام اومد تو
بابا ا : ارسلان باهات کار دارم
ارسلان : باشه
رفتم پیشش
چیه
بابا ا : ببین فک نکن حرفات خیلی روم تاثیر گذاشت نه
فقط بخاطر پانیذ باهات خوبم
ولی اگه اون فیلم رو نشون پانیذ بدم زندگیش سیاه میشه
ارسلان : چه فیلمی
بابا ا : خیلی دوس داری ببینی
ارسلان : ارع
بابا ا : پاشو بریم
ارسلان : رفتم رسیدیم خونش
یه فلش آورد
گذاش یه فیلم پخش شد
باورم نمیشد اون من بودم دا.داشتم به مامان پانیذ....باورم نمیشد
نه دروغه من نبودم
ارسلان : او.او.اون من نیسم
بابا ا : پس کیه شبیه خودته همش تقصیر تو بود بخاطر حسادت به زندگیم
ارسلان: درسته هرچی زجر کشیدم بخاطر تو بوده ولی دلیل نمیشه که به زندگی خوبه بابام حسادت کنم و با زنش این کارو کنم
بابا ا : ادامش رو ببین
ارسلان : هرچی از فیلم میگذشت بدنم سیت میشد
فیلم که تموم شد اومدم از خونه بیرون حالم خیلی خراب بود
بدنم بی حس بود داشتم به زور راه میرفتم
رسیدم دم بیمارستان
ممد و امیر و محراب و دیانا دم در بودن
دیگ نتونستم راه برم افتادم زمین
اومدن سمتم
محراب : ارسلان خوبی
دیانا : ارسلان چت شد
کجا بودی
ارسلان : د.دیانا حالم خوب نیس فعلا(بی حال)
دیانا : چیشده ارسلان
امیر : دیانا نمیبینی حالش خوب نی فعلا ببریمش رو تختش
دیانا : ارسلان رو بردیم رو تخت.....
ادامه دارد....
۳۳۰
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.