چند پارتی جونگکوک وقتی دیگه نمیخوادت...(پارت ۴)
ویو ا.ت
خب خب، فلش رو بهش دادم، حالا فقط کافی عه منتظر بمونم،!رفتم طبقه ی بالا و رفتم تو اتاق مشترکمون، از اونجا ک قرار بود فقط باعث عذاب وجدان جونگ کوک شم پس هیچکاری نکردم و فقط بلند بلند خندیدم و ی چمدون برداشتم و همینجوری چندتا چیز انداختم توش، و کمی معطل کردم ک از فضولی فلش رو باز کنه و ببینه!...۱۰ مین گذشت ک صدای داد و بیداد بلند شد..
.
ویو کوک
هوف اون دخترع چ چیزی اینو ریخته؟ چی؟ اسمش فایلش هانا عه؟چیشد؟ سریع فایل رو باز کردم، و کلی فیلم و عکس دیدم، یکی از عکسا رو باز کردم ک ی اسکرین شات از پیام بود.
پیامه:
هانا:سلام ددی جونم، خوبی؟
پسره:سلام عشقم، مرسی من خوبم، پولا چیشد؟
هانا:نگران نباش ددی، همه چی طبق نقشه داره پیش میره، اون جونگکوک احمق هیچوقت نمیفهمه ک من قراره پولاشو بالا بکشم!
پسره:باشه بیبی، نگران نیستم، فقط زود تمومش کن
.
جونگکوک از عصبانیت قرمز شده بود و رگ های گردنش عین چی زده بود بیرون..یکی از فیلما رو باز کرد ک دید هانا داره با پسره س*ک*س میکنه(وقتی گوشی هک بشه، دوربین هم در اختیار کسی عه ک اونو هک کرد)
هانا:ددی، چی تو این فلش بود؟
جونگکوک ک خیلی ترسناک و عصبی بود، محکم موهای هانا را گرفت و کوبید ب دیوار
جونگکوک:دختره ی ه*ر*ز*ه فکر کردی کی ای تو ها؟ الان بهت میگم کی ای، ی ه*ر*ز*ه!(اربدا و خیلی ترسناک)
هانا:وا ددی حرف های اون دختره ه*ر*ز*ه رو باور کردی؟(گریه الکی)
کوک:خفه شووو(اربدهه) راجب ا.ت من اینجوری حرف نزنن!(اربده)گمشو بیرون از خونه ی من!(فریاد)
هانا:هه باشه، ولی ی روزی میفهمی ک اشتباه کردی!
این جمله کافی بود ک جونگکوک قاطی کنه، سریع رفت موهای هانا رو گرفت و کوبید ب زمین و لباساش رو تو تنش جر داد(سو*ین و ش*ت تنش بود)
جونگکوک:هِری!(اربده)
بعد کوک با همون وعض هانا رو پرت کرد بیرون
.
ویو ا.ت:
خیلی صدا بلند بود، فهمیدم ک نقشم جواب داده!
-فلش بک-
خب ی بار دیگه مرور میکنم، میرم سمت خونه کوک و میرم خونش تا لباسامو جمع کنم، و ب این بهونه این فلش رو بهش میدم و ازش تشکر میکنم ک یک سال پیشم بوده! بعد ک فلش رو بهش دادم میرم تو اتاق مشترکمون و لباسامو جمع میکنم، خیلی طولش میدم تا کوک از کنجکاوی اون فلش رو باز کنه و ببینه و وقتی میرم پایین اون چهره ی هنگ زدش رو ببینم، مطمئنم اون دختر هرزه هم تو خونشه، پس قراره کتک کاری بشه، واو!
-پایانفلش بک-
سریع رفتم پایین ک دیدم کوک رو مبل نشسته و سرش رو گرفته، ناگفته نمونه، باز هم داشت سیگار میکشید، ازش متنفرما ولی خب حق نداره سیگار بکشه!
رفتم سمتش ک..
.
.
ادامهپارتبعد.
.
.
امیدوارمدوستداشتهباشید..>>
خب خب، فلش رو بهش دادم، حالا فقط کافی عه منتظر بمونم،!رفتم طبقه ی بالا و رفتم تو اتاق مشترکمون، از اونجا ک قرار بود فقط باعث عذاب وجدان جونگ کوک شم پس هیچکاری نکردم و فقط بلند بلند خندیدم و ی چمدون برداشتم و همینجوری چندتا چیز انداختم توش، و کمی معطل کردم ک از فضولی فلش رو باز کنه و ببینه!...۱۰ مین گذشت ک صدای داد و بیداد بلند شد..
.
ویو کوک
هوف اون دخترع چ چیزی اینو ریخته؟ چی؟ اسمش فایلش هانا عه؟چیشد؟ سریع فایل رو باز کردم، و کلی فیلم و عکس دیدم، یکی از عکسا رو باز کردم ک ی اسکرین شات از پیام بود.
پیامه:
هانا:سلام ددی جونم، خوبی؟
پسره:سلام عشقم، مرسی من خوبم، پولا چیشد؟
هانا:نگران نباش ددی، همه چی طبق نقشه داره پیش میره، اون جونگکوک احمق هیچوقت نمیفهمه ک من قراره پولاشو بالا بکشم!
پسره:باشه بیبی، نگران نیستم، فقط زود تمومش کن
.
جونگکوک از عصبانیت قرمز شده بود و رگ های گردنش عین چی زده بود بیرون..یکی از فیلما رو باز کرد ک دید هانا داره با پسره س*ک*س میکنه(وقتی گوشی هک بشه، دوربین هم در اختیار کسی عه ک اونو هک کرد)
هانا:ددی، چی تو این فلش بود؟
جونگکوک ک خیلی ترسناک و عصبی بود، محکم موهای هانا را گرفت و کوبید ب دیوار
جونگکوک:دختره ی ه*ر*ز*ه فکر کردی کی ای تو ها؟ الان بهت میگم کی ای، ی ه*ر*ز*ه!(اربدا و خیلی ترسناک)
هانا:وا ددی حرف های اون دختره ه*ر*ز*ه رو باور کردی؟(گریه الکی)
کوک:خفه شووو(اربدهه) راجب ا.ت من اینجوری حرف نزنن!(اربده)گمشو بیرون از خونه ی من!(فریاد)
هانا:هه باشه، ولی ی روزی میفهمی ک اشتباه کردی!
این جمله کافی بود ک جونگکوک قاطی کنه، سریع رفت موهای هانا رو گرفت و کوبید ب زمین و لباساش رو تو تنش جر داد(سو*ین و ش*ت تنش بود)
جونگکوک:هِری!(اربده)
بعد کوک با همون وعض هانا رو پرت کرد بیرون
.
ویو ا.ت:
خیلی صدا بلند بود، فهمیدم ک نقشم جواب داده!
-فلش بک-
خب ی بار دیگه مرور میکنم، میرم سمت خونه کوک و میرم خونش تا لباسامو جمع کنم، و ب این بهونه این فلش رو بهش میدم و ازش تشکر میکنم ک یک سال پیشم بوده! بعد ک فلش رو بهش دادم میرم تو اتاق مشترکمون و لباسامو جمع میکنم، خیلی طولش میدم تا کوک از کنجکاوی اون فلش رو باز کنه و ببینه و وقتی میرم پایین اون چهره ی هنگ زدش رو ببینم، مطمئنم اون دختر هرزه هم تو خونشه، پس قراره کتک کاری بشه، واو!
-پایانفلش بک-
سریع رفتم پایین ک دیدم کوک رو مبل نشسته و سرش رو گرفته، ناگفته نمونه، باز هم داشت سیگار میکشید، ازش متنفرما ولی خب حق نداره سیگار بکشه!
رفتم سمتش ک..
.
.
ادامهپارتبعد.
.
.
امیدوارمدوستداشتهباشید..>>
۳۶.۵k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.