فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت ۱۵
جونگ کوک ویو
با حرفش به خودم اومدم و دیدم چند تا ادم سیاهپوش گنده اومدن سمتم
من خیلی درد داشتم....همینجوریش تیر خورده بودم چطور میتونه منو شکنجه بده
لیونسو ویو
تهیونگ در گوشم گفت: قول دادی زیاد اذیتش نکنی
لجم در اومد بلند گفتم که جئون هم بشنوه: چرا انقد طرفداریشو میکنی؟ نکنه میشناسیش؟ بزار بدونه حد و مرزش چقده
کوک سرشو انداخته بود پایین با دیدنش داشتم ذوب میشدم بالاخره اونم ادمه خب... سرشو اورد بالا و تو چشمام نگاه کرد.... وااای نمیتونم تحمل کنم ...اون همینجوری داشت درد میکشید چجوری تونستم باهاش اونکارو بکنم
ادمام ریختن سرشو کتکش میزدن...(فیلمش اسلاید دوم هست)اولش مقاوت میکرد ولی بعد نتونست حریفشون بشه دلم میخواست برم اونو از زیر دستشون بکشم بیرون...اما نمیتونستم...با دیدنش یاد خانوادم میوفتم...تحملش برام سخته...اما مطمئنم اون قاتل واقعی نیست
یه پسر بچه ی دوازده ساله چطور میتونسته سه نفرو....بکشه.... فک کردن به همچین چیزی قلبمو به درد میاره...البته که اون الان یه مافیاس و حقشه...پس نباید دلم براش بسوزه
سعی کردم مقتدر به نظر بیام ولی نمیشد....اون واقعا حالش بد بود
تهیونگ: لیونسو نمیخوای بس کنی
گفتم: نه میخوام انقد بزننش که بفهمه با من و خانوادم چیکار کرده
قطعا توی مغزم همچین چیزی نمیگذشت نمیتونستم تحمل کنم
که صدامو بالا بردم تا بشنون و گفتم: بسته..ولش کنین
که رفتن کنار
به سمتش قدم برداشتم که ببینم توی چه وضعیه
به جهت مخالف روی زمین افتاده بود و دستاشو به زمین فشار میداد... همه ی صورتش و بدنش پر از زخم و خونی بود و داشت نفس نفس میزد
خیلی درد داشت اما بریده بریده
گفت:..........
خومالییییی
ببخشید دیر شد در خواب ناز بودم...
شرط پارت بعد ۱۵ لایک ۱۵ کامنتتتت
#فیک #کوک #فیک_کوک #fake
با حرفش به خودم اومدم و دیدم چند تا ادم سیاهپوش گنده اومدن سمتم
من خیلی درد داشتم....همینجوریش تیر خورده بودم چطور میتونه منو شکنجه بده
لیونسو ویو
تهیونگ در گوشم گفت: قول دادی زیاد اذیتش نکنی
لجم در اومد بلند گفتم که جئون هم بشنوه: چرا انقد طرفداریشو میکنی؟ نکنه میشناسیش؟ بزار بدونه حد و مرزش چقده
کوک سرشو انداخته بود پایین با دیدنش داشتم ذوب میشدم بالاخره اونم ادمه خب... سرشو اورد بالا و تو چشمام نگاه کرد.... وااای نمیتونم تحمل کنم ...اون همینجوری داشت درد میکشید چجوری تونستم باهاش اونکارو بکنم
ادمام ریختن سرشو کتکش میزدن...(فیلمش اسلاید دوم هست)اولش مقاوت میکرد ولی بعد نتونست حریفشون بشه دلم میخواست برم اونو از زیر دستشون بکشم بیرون...اما نمیتونستم...با دیدنش یاد خانوادم میوفتم...تحملش برام سخته...اما مطمئنم اون قاتل واقعی نیست
یه پسر بچه ی دوازده ساله چطور میتونسته سه نفرو....بکشه.... فک کردن به همچین چیزی قلبمو به درد میاره...البته که اون الان یه مافیاس و حقشه...پس نباید دلم براش بسوزه
سعی کردم مقتدر به نظر بیام ولی نمیشد....اون واقعا حالش بد بود
تهیونگ: لیونسو نمیخوای بس کنی
گفتم: نه میخوام انقد بزننش که بفهمه با من و خانوادم چیکار کرده
قطعا توی مغزم همچین چیزی نمیگذشت نمیتونستم تحمل کنم
که صدامو بالا بردم تا بشنون و گفتم: بسته..ولش کنین
که رفتن کنار
به سمتش قدم برداشتم که ببینم توی چه وضعیه
به جهت مخالف روی زمین افتاده بود و دستاشو به زمین فشار میداد... همه ی صورتش و بدنش پر از زخم و خونی بود و داشت نفس نفس میزد
خیلی درد داشت اما بریده بریده
گفت:..........
خومالییییی
ببخشید دیر شد در خواب ناز بودم...
شرط پارت بعد ۱۵ لایک ۱۵ کامنتتتت
#فیک #کوک #فیک_کوک #fake
۱۸.۵k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.