پارت دو : پادشاه من
پارت دو : پادشاه من
با دیدن چیزی که دیدم نزدیک بود شاخ بیارم
کلی زن دورم بودن که هی میگفتن
بانوی من بیدارشدین خدارو شکر
بانوی من ؟ وادفاک مگه دوره ی چوسانه
ندیمه : بانوی من خدارو شکر که بهوش اومدید حالتون خپبه حایتون درد نمیکنه
ا.ت : چیمیگید بانوی من چیه خانم منظورت چیه اخ سرم
پزشک دربار : بانوی من شما فراموشی گرفتید ( ناراحت )
بانو چویی : وایی خدای من
ملکه : دخترم تو هیچی یادت نمیاد ( مهربون )
وایی چه خانم مهربونی شبیه ملکه ها لباس پوشیده
ا.ت : خانم من العان کجام توچه زمانی
ملکه : دخترم اینجا چوسانه زمان امپراطوری پادشاه جئون
پادشاه جئون چطوری اومدم به ۷۰۰ سال قبل
ا.ت : من کیم ( نگران )
ملکه : دخترم تو اسمت کیم ا.ته
بین دختران برگزیده برای ازدواج با شاهزاده به قصر اومدی و قراره اگه شاهزاده ازت خوشش اومد باهات ازدواج کنه
پس من با یه وختری که قراره با شاهزاده ازدواج کنه جابه جا شدم
من با یه دختری جابه شدم
ا.ت : جیغ هوووووو ایوللللللللل ( داد خوشحالی ) وایی دیگه خبری از درس تاریخ و فیزیک و ریاضی و علوم واییی دیگه از اقای کیم با اون قیافه ی گاویش خبری نیست ایول ( خوشحالی )
تا سرم و برگردوندم
دیدم که همه اینطوری نگام میکنن :😶😶
ا.ت : اممم من همه چیز یادم اومد بانوی من ( کیوت و ملیح )
و تعظیمی کردم که یهو بلند گفتن عالیجناب وارد میشوند
عالیجناب دیگه کیه سوالی به در نگاه دوختم که ور باز شد و یه خرگوش اومد تو درست خرگوش انسانما بود وایی چه کیوت بود
کوک : حالتون خوبه ( سرد و خشک )
وایی چه گند اخلاق
هوف باید مثل خودش باشم نه هوف ا.ت مثل خودت باش
ا.ت : بله ممنون سرورم امم معذرت میخوام که نگرانتون کردم ( کیوت خونگرم )
کوک : خب من دیگه میرم ( یخ و خشک ) و رفت
بعد هم همه رفتن و من و یه خانم مسن و یه دختر جون کیوت موندیم
یورا : بانوی من منو یادتون میاد من یورام
دوست بچگی هاتون
بانو چوی : دخترم حالت خوبه امم فک کنم منو یادت نمیاد من بانو چویی ام
ندیمه ی شخصیتون
وایی چه خانم خونگرمی
ا.ت : یورا بانو چویی میشه یکم از خودم و شرایط قصر بگید که یهو سرم درد گرفت و صحنه هایی از سرم رد شد
من دختر یه تاجر پولدارم پدرم منو فرستاد به قصر ملکه منو به لیست
دخترای برگزیده اضافه کرد
اون پسر ولیعهد بود جئون جونگ کوک
یه لحظه سر گیجه گرفتم ولی خوب شدم
پس من اینم
اون دختر از ولیعد بدش میومده
میخواسته خودکشی کنه که وقتی داروی مرگ رو خورده و خوابیدت درست توی یه تایم خوابیدیم و روحامون باهم عوض شده و اون دختر حسابی شبیه منه
خوبه زندگی توی قصر بد نیست ا.ت فایتینگ تو موفق میشی
از زبان کوک
مادرم کلی دختر برام انتخاب کرده ولی غیر از دوسه تاشون کسی چشمم رو نگرفت
یکیشون اسمش کیم ا.ته
با دیدن چیزی که دیدم نزدیک بود شاخ بیارم
کلی زن دورم بودن که هی میگفتن
بانوی من بیدارشدین خدارو شکر
بانوی من ؟ وادفاک مگه دوره ی چوسانه
ندیمه : بانوی من خدارو شکر که بهوش اومدید حالتون خپبه حایتون درد نمیکنه
ا.ت : چیمیگید بانوی من چیه خانم منظورت چیه اخ سرم
پزشک دربار : بانوی من شما فراموشی گرفتید ( ناراحت )
بانو چویی : وایی خدای من
ملکه : دخترم تو هیچی یادت نمیاد ( مهربون )
وایی چه خانم مهربونی شبیه ملکه ها لباس پوشیده
ا.ت : خانم من العان کجام توچه زمانی
ملکه : دخترم اینجا چوسانه زمان امپراطوری پادشاه جئون
پادشاه جئون چطوری اومدم به ۷۰۰ سال قبل
ا.ت : من کیم ( نگران )
ملکه : دخترم تو اسمت کیم ا.ته
بین دختران برگزیده برای ازدواج با شاهزاده به قصر اومدی و قراره اگه شاهزاده ازت خوشش اومد باهات ازدواج کنه
پس من با یه وختری که قراره با شاهزاده ازدواج کنه جابه جا شدم
من با یه دختری جابه شدم
ا.ت : جیغ هوووووو ایوللللللللل ( داد خوشحالی ) وایی دیگه خبری از درس تاریخ و فیزیک و ریاضی و علوم واییی دیگه از اقای کیم با اون قیافه ی گاویش خبری نیست ایول ( خوشحالی )
تا سرم و برگردوندم
دیدم که همه اینطوری نگام میکنن :😶😶
ا.ت : اممم من همه چیز یادم اومد بانوی من ( کیوت و ملیح )
و تعظیمی کردم که یهو بلند گفتن عالیجناب وارد میشوند
عالیجناب دیگه کیه سوالی به در نگاه دوختم که ور باز شد و یه خرگوش اومد تو درست خرگوش انسانما بود وایی چه کیوت بود
کوک : حالتون خوبه ( سرد و خشک )
وایی چه گند اخلاق
هوف باید مثل خودش باشم نه هوف ا.ت مثل خودت باش
ا.ت : بله ممنون سرورم امم معذرت میخوام که نگرانتون کردم ( کیوت خونگرم )
کوک : خب من دیگه میرم ( یخ و خشک ) و رفت
بعد هم همه رفتن و من و یه خانم مسن و یه دختر جون کیوت موندیم
یورا : بانوی من منو یادتون میاد من یورام
دوست بچگی هاتون
بانو چوی : دخترم حالت خوبه امم فک کنم منو یادت نمیاد من بانو چویی ام
ندیمه ی شخصیتون
وایی چه خانم خونگرمی
ا.ت : یورا بانو چویی میشه یکم از خودم و شرایط قصر بگید که یهو سرم درد گرفت و صحنه هایی از سرم رد شد
من دختر یه تاجر پولدارم پدرم منو فرستاد به قصر ملکه منو به لیست
دخترای برگزیده اضافه کرد
اون پسر ولیعهد بود جئون جونگ کوک
یه لحظه سر گیجه گرفتم ولی خوب شدم
پس من اینم
اون دختر از ولیعد بدش میومده
میخواسته خودکشی کنه که وقتی داروی مرگ رو خورده و خوابیدت درست توی یه تایم خوابیدیم و روحامون باهم عوض شده و اون دختر حسابی شبیه منه
خوبه زندگی توی قصر بد نیست ا.ت فایتینگ تو موفق میشی
از زبان کوک
مادرم کلی دختر برام انتخاب کرده ولی غیر از دوسه تاشون کسی چشمم رو نگرفت
یکیشون اسمش کیم ا.ته
۱۰.۳k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.