پارت ۸
پارت ۸
تهیونگ : تا دست اونو رو بدن حس کردم محکم فشارش دادم و موهاشو ناز کردم اونم ی لبخند ریزی زد
( پرش زمانی به : ساعت ۱۰ صبح )
تهیونگ: ااااااااااااا.ت پاشوووووووو دیگه (تو حال)
ا.ت : چی شدع ( سریع از اتاق میاد بیرون )
تهیونگ : نترس چیزی نی.
ا.ت : خاک تو سرم دانشگاه دیر شد .
تهیونگ : نترس چیزی نی ۰-۰
ا.ت : اخه یعنی چی ک هیچی نی
تهیونگ : امروز خب تعطیله خنگول ۰-۰
ا.ت : ب من میگی خنگول خودتو تو اینه دیدی؟ ۰-۰
تهیونک : بیا بشین صبحانه چیدم برات خنگول من
ا.ت : وای کار درستی کردی خنگول من ۰-۰
از زبان نویسنده
ا.ت با تهیونگ نشستن صبحانه خوردن و دیگه این خنگول بازیهاشونو تمام کردن .
ا.ت : تهیونگ بزار ب بابام ی زنگ بزنم
تهیونگ : پس زود باش میخوام ببرمت ی جایی
ا.ت : باش
....
بابای ا.ت : الو سلام دخترم
ا.ت : سلام بابا خوبی ؟
بابای ا.ت : مرسی عزیزم چ میکنی دانشگاه خوبه
ا.ت : ارخ بابا عالیه
بابای ا.ت : خب خیلی هم خوب بابا فقط من سر کارم بعد بهت زنگ میزنم .
ات : باشه بابا خداحافظ
تهیونگ : خب بریم دیگه ؟
ات : منکه اماده نیستم بزار ی لباس بپوشم
تهیونگ : زود باش خنگول من ۰-۰
ا.ت ویو
رفتم ی لباس شیک پوشیدم و با تهیونک رفتم پایین و سوار ماشین شدیم ........ و من نمیفهمیدم داره منو کجا میبره
ا.ت : تهیونگ داریم میریم کجا ؟
تهیونگ : دیگه رسیدیم
....
تمام دیگه ده تا لایک باید بیشتر باشه چ یکی چ دوتا
گودبای
تهیونگ : تا دست اونو رو بدن حس کردم محکم فشارش دادم و موهاشو ناز کردم اونم ی لبخند ریزی زد
( پرش زمانی به : ساعت ۱۰ صبح )
تهیونگ: ااااااااااااا.ت پاشوووووووو دیگه (تو حال)
ا.ت : چی شدع ( سریع از اتاق میاد بیرون )
تهیونگ : نترس چیزی نی.
ا.ت : خاک تو سرم دانشگاه دیر شد .
تهیونگ : نترس چیزی نی ۰-۰
ا.ت : اخه یعنی چی ک هیچی نی
تهیونگ : امروز خب تعطیله خنگول ۰-۰
ا.ت : ب من میگی خنگول خودتو تو اینه دیدی؟ ۰-۰
تهیونک : بیا بشین صبحانه چیدم برات خنگول من
ا.ت : وای کار درستی کردی خنگول من ۰-۰
از زبان نویسنده
ا.ت با تهیونگ نشستن صبحانه خوردن و دیگه این خنگول بازیهاشونو تمام کردن .
ا.ت : تهیونگ بزار ب بابام ی زنگ بزنم
تهیونگ : پس زود باش میخوام ببرمت ی جایی
ا.ت : باش
....
بابای ا.ت : الو سلام دخترم
ا.ت : سلام بابا خوبی ؟
بابای ا.ت : مرسی عزیزم چ میکنی دانشگاه خوبه
ا.ت : ارخ بابا عالیه
بابای ا.ت : خب خیلی هم خوب بابا فقط من سر کارم بعد بهت زنگ میزنم .
ات : باشه بابا خداحافظ
تهیونگ : خب بریم دیگه ؟
ات : منکه اماده نیستم بزار ی لباس بپوشم
تهیونگ : زود باش خنگول من ۰-۰
ا.ت ویو
رفتم ی لباس شیک پوشیدم و با تهیونک رفتم پایین و سوار ماشین شدیم ........ و من نمیفهمیدم داره منو کجا میبره
ا.ت : تهیونگ داریم میریم کجا ؟
تهیونگ : دیگه رسیدیم
....
تمام دیگه ده تا لایک باید بیشتر باشه چ یکی چ دوتا
گودبای
۲۲.۵k
۱۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.