پارت•18•آخر
ویو ات
بعد از صبحونه رفتم بالا اماده شدم یه لباس خوشگل پوشیدم(عکسشو میزارم)یه آرایش ساده کردم و رفتم تو اتاق نایون که دیدم داره اماده میشه
+مامانی بریم
~اله بریم(بچگونه)
با نایون رفتیم پارک نایون داشت بازی و منم نگاش میکردم که یهو به گوشیم پیام اومد نگاش کردم تهیونگ بود که پیام داده بود نوشته بود
"پیام تهیونگ"
سلام عشقم چطوری امشب بیا به ساحل کنار خونمون یه لباس هم برات میفرستم انو بپوش ساعت 8 به بادیگارد ها میگم بیاد دنبالت
من براش فرستاد
باشه عزیزم میبینمت
"فلش بک"
از پارک اومدیم خونه و من رفتم تو اتاق دیدم ساعت 6 بود برای همین رفتم تو اتاقم که دیدم این همون لباسی بود که تهیونگ گفت بپوشش منم رفتم یه دوش 20 مینی گرفتم موهامو خشک کردم و باز گذاشتم لباسمو پوشید یه ارایش لایت کردم و منتظر بادیگارد بودم(عکس لباس و آرایش ات رو میزارم)
ساعت8 بود که بادیگارد گفت بیایید پایین رفتم پایین و به اجوما گفتم مواظب نایون باش اونم گفت باشه سوار ماشین شدم و رفتم ساحل کنار خونمون اونجا دیدم که همجا تزئین شده بود رفتم کنار میز و منتظر تهیونگ بودم که یه صدایی اومد
_چه خوشگل شدی
برگشتم دیدم تهیونگ بود
+تو هم خیلی خوشتیپ شدی(لباس تهیونگ رو هم میزارم)
رفتم بغلش کردم و گفتم
+چرا گفتی بیام
_امروز سالگرد ازدواجمون عه
+چیی واقعا(ذوق)
_اره نفسم
سریع رفتم بغلش کردم که تهیونگ گفت
_نمیخوایی شوهرتو ببوسی
+چرا نبوسم
ویو ات
لبامو نزدیک لبای تهیونگ کردم و یه بوسه ی طولانی رو شروع کردیم و بعد از چند مین از هم جدا شدیم
+عاشقتم
_من بیشتر
"3سال بعد"
الان چهار ساله که با تهیونگ زندگی میکنم و خیلی دوسش دارم و ما بعد دو سال صاحب یه پسر کوچولو شدیم و الان نایون 8 سالش شده بود خیلی کنار هم خوشحال بودیم...
"پایان"
مرسی که فیکمو نگاه کردید
دوستون دارم بوس بای😘
منتظر فیک جدید باشید🧡
بعد از صبحونه رفتم بالا اماده شدم یه لباس خوشگل پوشیدم(عکسشو میزارم)یه آرایش ساده کردم و رفتم تو اتاق نایون که دیدم داره اماده میشه
+مامانی بریم
~اله بریم(بچگونه)
با نایون رفتیم پارک نایون داشت بازی و منم نگاش میکردم که یهو به گوشیم پیام اومد نگاش کردم تهیونگ بود که پیام داده بود نوشته بود
"پیام تهیونگ"
سلام عشقم چطوری امشب بیا به ساحل کنار خونمون یه لباس هم برات میفرستم انو بپوش ساعت 8 به بادیگارد ها میگم بیاد دنبالت
من براش فرستاد
باشه عزیزم میبینمت
"فلش بک"
از پارک اومدیم خونه و من رفتم تو اتاق دیدم ساعت 6 بود برای همین رفتم تو اتاقم که دیدم این همون لباسی بود که تهیونگ گفت بپوشش منم رفتم یه دوش 20 مینی گرفتم موهامو خشک کردم و باز گذاشتم لباسمو پوشید یه ارایش لایت کردم و منتظر بادیگارد بودم(عکس لباس و آرایش ات رو میزارم)
ساعت8 بود که بادیگارد گفت بیایید پایین رفتم پایین و به اجوما گفتم مواظب نایون باش اونم گفت باشه سوار ماشین شدم و رفتم ساحل کنار خونمون اونجا دیدم که همجا تزئین شده بود رفتم کنار میز و منتظر تهیونگ بودم که یه صدایی اومد
_چه خوشگل شدی
برگشتم دیدم تهیونگ بود
+تو هم خیلی خوشتیپ شدی(لباس تهیونگ رو هم میزارم)
رفتم بغلش کردم و گفتم
+چرا گفتی بیام
_امروز سالگرد ازدواجمون عه
+چیی واقعا(ذوق)
_اره نفسم
سریع رفتم بغلش کردم که تهیونگ گفت
_نمیخوایی شوهرتو ببوسی
+چرا نبوسم
ویو ات
لبامو نزدیک لبای تهیونگ کردم و یه بوسه ی طولانی رو شروع کردیم و بعد از چند مین از هم جدا شدیم
+عاشقتم
_من بیشتر
"3سال بعد"
الان چهار ساله که با تهیونگ زندگی میکنم و خیلی دوسش دارم و ما بعد دو سال صاحب یه پسر کوچولو شدیم و الان نایون 8 سالش شده بود خیلی کنار هم خوشحال بودیم...
"پایان"
مرسی که فیکمو نگاه کردید
دوستون دارم بوس بای😘
منتظر فیک جدید باشید🧡
۱۲.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.