پارت۸
جی هوپ ویو
بعد چند ساعت بهوش اومدم
بلند شدم ورفتم سمت پذیرش بیمارستان
پذیرش بیمارستان+ جی هوپ-
+بفرماید
کیم ات کدوم اتاقه
+اتاق***
رفتم سمت اتاق درو که باز کردم با دیدن بدن بی جونش
اشکام خود به خود میریختن
بغلش نشستم وموهاش رو نوازش کردم
آروم در گوشش گفتم
ات منو ببخش من نمی خواستم این اتفاق بیوفته من از همون لحظه ای که دیدمت عاشقت شدم
لطفا چشماتو باز کن
پرش زمانی
یه هفته ای هست که ات بی هوشه ومن هروز بهش سر می زدم
و اتفاقات رو براش تعریف می کردم امروز هم با دسته گل رفتم بیمارستان
بالا سرش نشستم که بهوش اومد
دکترو صدا کردم
داشت چکش میکرد که یهو
خانم ات اینو حس نمی کنید
ات چیو من چیزی حس نمیکنم
دکتر :اینو چی حس می کنید
ات :نه
دکتر :متاسفم ولی شما فلج موقت شدید
ات:یعنی چی دکتر یه کاری کن پاهامو حس نمیکنم یه کاری کن بهت میگم (با داد)
متاسفم ولی خودتون به مرور زمان خوب می شید
ولی ات هنوز داشت داد میزد
که پرستار توی سرمش بی هوشی تزریق کرد
چند ثانیه بعد بی هوش شد و یه قطره اشک از چشمش اومد
جی هوپ : اشکام بی اختیار میریختن همش به خاطر من بود من باید به حرفش گوش میکردم
که با صدای دکتر به خودم اومدم
دکتر :آقای جی هوپ ایشون فردا مرخص می شن ولی باید این تمرینات رو انجام بدن تا خوب بشن
جی هوپ:ممنون رفتم خونه و داشتم تمریناتو حفظ می کردم
که گوشیم زنگ زد
پسرا بودن جواب دادم
جی هوپ+ پسرا-
-سلام جی هوپ خوبی
+خوبم شما چطورین
-ما خوبیم ات چطوره
+میشه بیاین اینجا میخوام یه چیزی بهتون بگم
-باشه الان میایم
بعد ده دقیقه
+بیاین تو
-جی هوپ چی شده
+متاسفانه ات فلج موقت شده
-چییی
+ ولی دکتر گفت خوب میشه حالا هم همتون اینجا بمونین تا فردا نوبتی مراقب ات باشیم
-باشه
فردا
بعد چند ساعت بهوش اومدم
بلند شدم ورفتم سمت پذیرش بیمارستان
پذیرش بیمارستان+ جی هوپ-
+بفرماید
کیم ات کدوم اتاقه
+اتاق***
رفتم سمت اتاق درو که باز کردم با دیدن بدن بی جونش
اشکام خود به خود میریختن
بغلش نشستم وموهاش رو نوازش کردم
آروم در گوشش گفتم
ات منو ببخش من نمی خواستم این اتفاق بیوفته من از همون لحظه ای که دیدمت عاشقت شدم
لطفا چشماتو باز کن
پرش زمانی
یه هفته ای هست که ات بی هوشه ومن هروز بهش سر می زدم
و اتفاقات رو براش تعریف می کردم امروز هم با دسته گل رفتم بیمارستان
بالا سرش نشستم که بهوش اومد
دکترو صدا کردم
داشت چکش میکرد که یهو
خانم ات اینو حس نمی کنید
ات چیو من چیزی حس نمیکنم
دکتر :اینو چی حس می کنید
ات :نه
دکتر :متاسفم ولی شما فلج موقت شدید
ات:یعنی چی دکتر یه کاری کن پاهامو حس نمیکنم یه کاری کن بهت میگم (با داد)
متاسفم ولی خودتون به مرور زمان خوب می شید
ولی ات هنوز داشت داد میزد
که پرستار توی سرمش بی هوشی تزریق کرد
چند ثانیه بعد بی هوش شد و یه قطره اشک از چشمش اومد
جی هوپ : اشکام بی اختیار میریختن همش به خاطر من بود من باید به حرفش گوش میکردم
که با صدای دکتر به خودم اومدم
دکتر :آقای جی هوپ ایشون فردا مرخص می شن ولی باید این تمرینات رو انجام بدن تا خوب بشن
جی هوپ:ممنون رفتم خونه و داشتم تمریناتو حفظ می کردم
که گوشیم زنگ زد
پسرا بودن جواب دادم
جی هوپ+ پسرا-
-سلام جی هوپ خوبی
+خوبم شما چطورین
-ما خوبیم ات چطوره
+میشه بیاین اینجا میخوام یه چیزی بهتون بگم
-باشه الان میایم
بعد ده دقیقه
+بیاین تو
-جی هوپ چی شده
+متاسفانه ات فلج موقت شده
-چییی
+ ولی دکتر گفت خوب میشه حالا هم همتون اینجا بمونین تا فردا نوبتی مراقب ات باشیم
-باشه
فردا
۷۹.۰k
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.