پارت اول
بچه ها این در خواستی هست
ویو ات
سلام من ات هستم ۲۴ سالمه عضو هشتم هستم.الان اومدم خواب گاه پسرا رو ببینم گفتم خودشون رو معرفی نکنن چون میشناسمشون خودم اسمم رو گفتم. از موقعی که وارد گروه شدم خیلی مهو یونگی شدم نمیدونم چرااااا؟؟؟
ویو یونگی
این ات چه دختر خوشگلیه مهوش شدم. صورتش خیلی کیوت خدااااااا
فردا کنسرت داریم و میخواستیم ات رو به آرمی ها معرفی کنیم
فلش بک به فردا ساعت ۷ غروب
ویو ات
واییی خیلی استرس دارم اگه آرمی ها ازم خوششون نیاد چی باید با خوانندگی خداحافظی کنم واییییییییییی
موقع اجرا
رفتیم روی صحنه آرمیا یه جیغ بنفش کشیدن
اعضا و ات:آنیونگ
یک آرمی :اعضااااااا این دختره کیهههههه *جیغ *
نامجون:سلام به آرمیاااا
ما یه عضو جدید داریم اسمشم ات هست
یه آرمی:نامجونا چرا دخترررررر
یونگی:آرمیا ما باید عضو هشتممون دختر باشه
ات:سلام به آرمیای عزیز
یه آرمی:ما میترسیم پسرامون رو آزمون بگیرییییییی
ات:نترسید من پسراتون رو ازتون نمیگیرم
ات انگار که با آرمیا رفیق شده این موضوع هم حل کرد
ویو یونگی
داشتیم میرفتیم به اتاق استراحت که یهو یه قسمت آب بود منو ات سر خوردیم و من افتادم رو ات
داشتم از خجالت میمردم از شک نمیتونستن تکون بخورم یهو ات گفت
ات:میشه بلند شی
یونگی:بلند شدم و گفتم بب.ببخشید سر خوردم
ات:اشکال نداره حالا چیزی نشده که من رو اینا خیلی حساس نیستم
ات با یه لبخند رفت سمت مبل و نشست
امید وارم خوشتون اومده باشه پارت چون پارت اوله شرط نمیزارم ولی از پارت بعدی میزارم
لایک و فالو کامنت یادتون نره بوس به کله هاتون بابایییی
ویو ات
سلام من ات هستم ۲۴ سالمه عضو هشتم هستم.الان اومدم خواب گاه پسرا رو ببینم گفتم خودشون رو معرفی نکنن چون میشناسمشون خودم اسمم رو گفتم. از موقعی که وارد گروه شدم خیلی مهو یونگی شدم نمیدونم چرااااا؟؟؟
ویو یونگی
این ات چه دختر خوشگلیه مهوش شدم. صورتش خیلی کیوت خدااااااا
فردا کنسرت داریم و میخواستیم ات رو به آرمی ها معرفی کنیم
فلش بک به فردا ساعت ۷ غروب
ویو ات
واییی خیلی استرس دارم اگه آرمی ها ازم خوششون نیاد چی باید با خوانندگی خداحافظی کنم واییییییییییی
موقع اجرا
رفتیم روی صحنه آرمیا یه جیغ بنفش کشیدن
اعضا و ات:آنیونگ
یک آرمی :اعضااااااا این دختره کیهههههه *جیغ *
نامجون:سلام به آرمیاااا
ما یه عضو جدید داریم اسمشم ات هست
یه آرمی:نامجونا چرا دخترررررر
یونگی:آرمیا ما باید عضو هشتممون دختر باشه
ات:سلام به آرمیای عزیز
یه آرمی:ما میترسیم پسرامون رو آزمون بگیرییییییی
ات:نترسید من پسراتون رو ازتون نمیگیرم
ات انگار که با آرمیا رفیق شده این موضوع هم حل کرد
ویو یونگی
داشتیم میرفتیم به اتاق استراحت که یهو یه قسمت آب بود منو ات سر خوردیم و من افتادم رو ات
داشتم از خجالت میمردم از شک نمیتونستن تکون بخورم یهو ات گفت
ات:میشه بلند شی
یونگی:بلند شدم و گفتم بب.ببخشید سر خوردم
ات:اشکال نداره حالا چیزی نشده که من رو اینا خیلی حساس نیستم
ات با یه لبخند رفت سمت مبل و نشست
امید وارم خوشتون اومده باشه پارت چون پارت اوله شرط نمیزارم ولی از پارت بعدی میزارم
لایک و فالو کامنت یادتون نره بوس به کله هاتون بابایییی
۲۱.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.