وانشات کوکی پارت ۱۹
*نمیدونم چی هستی که تا الن بیدار نشدی... پاتو گچ گرفتیم.... پات
اسیب سختی ندیده ولی باید یک هفته کامل استراحت کنیو از جات
بلند نشی....میتونی توی خونه بمونی پس هر چیزی که لزم باشه
میدم به همراهت تا تهیش کنه... باشه؟
+همراهم کجاست!
*هیس فقط اروم...فک کنم خیلی خستست
کنار رفتو چشمم به جونگ کوکی که غرق خواب بود قفل شد
*صبح مرخصی!تا صبح راحت بخواب!
+ممنون!
به مچ گچ گرفتم نگاهی کردم...به چه دردسری افتادم!
یه عصا کنار تختم بود ... ازش کمک گرفتمو بلند شدم...اروم طرف
مبل راحتی دونفره که گوشه اتاق بود رفتم!
انقدر کیوت خوابیده بود که دلم میخواست تاصبح بال سرش بشینمو
نگاهش کنم !
.
.
.
گوشیمو بستمو روی میز کنار تخت گذاشتم!
دوباره زنگ خورد
نگاهش کردم...شمارشو نداشتم و ناشناس بود...از رو کنجکاوی
هم که بود جواب دادم
+بله؟
-رمز خونتو بگو پشت در موندم
+بله؟
-کوکیم!
+واس چی اومدی؟
+48320میگی
یا بشکونم
با صدای ممتدی در بازشدو صدای کوک همه جای پیچید
سریع اومد تو اتاق و روی تخت نشستمن
اومدممم!
+مگه کالس نداشتیم؟
-اره...پیچوندمش!
+واس چی اومدی؟
پشت سرشو خواروند...شونه ها شو انداختو گفت:
-دیروز که مرخص شدی اوردمت خونت گفتم که شاید نتونی کاری
بکنیو اومدم بهت سر بزنم!
+ممنون نیازی نبود...جیمین و ته دیشب اومدنو کلی کمکم کرد
یهو چشماشو بزرگ کردو با تعجب و دهن باز نگاهم کرد
-اونا اینجا بودن؟
+اره...کلی برام غذا و خوراکی گرفتنو بعد خونه رو مرتب کردنو
رفتن...تازه ته کمکم کرد رفتم حموم!
+اوهومچییییی؟حموم!
به زور خندمو نگهداشته بودم...خواست بلند شه که گفتم
+کمک میکنی؟
-واس چی؟
+برم حموم
-مگه دیروز...
زدم زیر خنده!
+شوخی کردم باهات!تو اولین پسری هستی که وارد خونه و اتاقم
شده!
انگار که خیالش راحت باشه نفسی کشیدو چشماشو رو هم گذاشت!
-ولی دکتر گفته نباید اب به پات بخوره!
+میبندیمش!
اومد طرفمو تا خواستم دستمو بلند کنم که بگیرتم پیش دستی کردو
براید استایل بغلم کرد
+انگار دوست داری دخترارو اینجوری بغل کنی!
-تواولین دختری هستی که بغلش کردم!
ضربان قلبم یهویی بال رفتو سرمو رو سینش گذاشتم...به
طور عجیبی ضربان قلبش مثل من تند میزد
-حموم کدومطرفه
+اون در اخری....
وارد حموم شدیم...منو داخل وان خالی گذاشتو چهار پایه کوچیکی
که بودو زیرش گذاشت...
با ارامش خاصی انگشتاشو لی موهام حرکت میداد و میشست....
+اینجا رو بیشتر بشور
-چرا؟
+خب بیشتر تو معرض دیده!
تو صورتش نگاه کردم با دقت موهامو میشستو حواسش به من
نبود...دستو کفی کردمو نوک دماغش زدم
+میشه مثل بابا نوئلت کنم؟
-چی؟....داری حموم میکنی یا تفریح؟
خندیدم که صورتشو جلو اورد
-فقط اینبار ...
+چون دفعه بعدی وجودنداره اینکارو میکنم !
ادامه داره......
اسیب سختی ندیده ولی باید یک هفته کامل استراحت کنیو از جات
بلند نشی....میتونی توی خونه بمونی پس هر چیزی که لزم باشه
میدم به همراهت تا تهیش کنه... باشه؟
+همراهم کجاست!
*هیس فقط اروم...فک کنم خیلی خستست
کنار رفتو چشمم به جونگ کوکی که غرق خواب بود قفل شد
*صبح مرخصی!تا صبح راحت بخواب!
+ممنون!
به مچ گچ گرفتم نگاهی کردم...به چه دردسری افتادم!
یه عصا کنار تختم بود ... ازش کمک گرفتمو بلند شدم...اروم طرف
مبل راحتی دونفره که گوشه اتاق بود رفتم!
انقدر کیوت خوابیده بود که دلم میخواست تاصبح بال سرش بشینمو
نگاهش کنم !
.
.
.
گوشیمو بستمو روی میز کنار تخت گذاشتم!
دوباره زنگ خورد
نگاهش کردم...شمارشو نداشتم و ناشناس بود...از رو کنجکاوی
هم که بود جواب دادم
+بله؟
-رمز خونتو بگو پشت در موندم
+بله؟
-کوکیم!
+واس چی اومدی؟
+48320میگی
یا بشکونم
با صدای ممتدی در بازشدو صدای کوک همه جای پیچید
سریع اومد تو اتاق و روی تخت نشستمن
اومدممم!
+مگه کالس نداشتیم؟
-اره...پیچوندمش!
+واس چی اومدی؟
پشت سرشو خواروند...شونه ها شو انداختو گفت:
-دیروز که مرخص شدی اوردمت خونت گفتم که شاید نتونی کاری
بکنیو اومدم بهت سر بزنم!
+ممنون نیازی نبود...جیمین و ته دیشب اومدنو کلی کمکم کرد
یهو چشماشو بزرگ کردو با تعجب و دهن باز نگاهم کرد
-اونا اینجا بودن؟
+اره...کلی برام غذا و خوراکی گرفتنو بعد خونه رو مرتب کردنو
رفتن...تازه ته کمکم کرد رفتم حموم!
+اوهومچییییی؟حموم!
به زور خندمو نگهداشته بودم...خواست بلند شه که گفتم
+کمک میکنی؟
-واس چی؟
+برم حموم
-مگه دیروز...
زدم زیر خنده!
+شوخی کردم باهات!تو اولین پسری هستی که وارد خونه و اتاقم
شده!
انگار که خیالش راحت باشه نفسی کشیدو چشماشو رو هم گذاشت!
-ولی دکتر گفته نباید اب به پات بخوره!
+میبندیمش!
اومد طرفمو تا خواستم دستمو بلند کنم که بگیرتم پیش دستی کردو
براید استایل بغلم کرد
+انگار دوست داری دخترارو اینجوری بغل کنی!
-تواولین دختری هستی که بغلش کردم!
ضربان قلبم یهویی بال رفتو سرمو رو سینش گذاشتم...به
طور عجیبی ضربان قلبش مثل من تند میزد
-حموم کدومطرفه
+اون در اخری....
وارد حموم شدیم...منو داخل وان خالی گذاشتو چهار پایه کوچیکی
که بودو زیرش گذاشت...
با ارامش خاصی انگشتاشو لی موهام حرکت میداد و میشست....
+اینجا رو بیشتر بشور
-چرا؟
+خب بیشتر تو معرض دیده!
تو صورتش نگاه کردم با دقت موهامو میشستو حواسش به من
نبود...دستو کفی کردمو نوک دماغش زدم
+میشه مثل بابا نوئلت کنم؟
-چی؟....داری حموم میکنی یا تفریح؟
خندیدم که صورتشو جلو اورد
-فقط اینبار ...
+چون دفعه بعدی وجودنداره اینکارو میکنم !
ادامه داره......
۴۸.۵k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.