p¹³
p¹³
فردا صبح"
"𝒂𝒕"
از دیشب اتفاق هایی افتاده که فکر نمیکردم راجبشون...
گوشیم زنگ خورد. دکمه سبز رو رسوندم به دکمه قرمز تا تماس برقرار شه:
+الو ات کجایی
♡کافه
+مرخصی بگیر و بیا به آدرسی که برات میفرستم
♡اتفاقی افتاده
یهو عصبی شد و بلند داد زد
+ به تو چه وقتی میگم بیا بیا دیگه
بغضم گرفت شاید اون منو نجات داده بود ولی حق نداشت سرم داد بزنه
♡ شاید شما باعث همه این اتفاق های خوبین ولی دلیل نمیشه که سرم داد بزنید
+ات من..
خواست ادامه اش رو بگه که قطع کردم.
رفتم تا لباسامو عوض کنم میخوام برم تا برای خودم یه کاری پیدا کنم حداقل دیگه کسی حق این رو نداره که بخاطر کار هایی که کرده برام سرم داد بکشه.
لباسامو که عوض کردم داشتم از کافه میرفتم بیرون که یانگ سو اومد پیشم و گفت
×کجا کجا ات خانم
♡ببخشید رئیس ولی من دیگه نمیخوام اینجا کار کنم
×شاید تو با اون ارباب گند اخلاقت دعوا کرده باشی ولی دلیل نمیشه که من گارسون به این خوبی رو از دست بدم که دلیل میشه
(بچم کجاش گند اخلاقه🤧💔)
×الان هم بیا بریم باهم بیرون.
♡آخه...
×آخه نداره بدو بریم
باشه ای گفتم و باهم از کافه خارج شدیم
گوشیم دوباره زنگ خورد اما جواب ندادم ارباب بود دیگه نمیدونم چرا دلم میخواست ازم عذر خواهی کنه.
تا منم میگفتم بخشیدمش.
ایندفعه گوشی یانگ سو زنگ خورد
به من نگاهی کرد و گفت
×جواب بدم؟
♡نمیدونم دوست شماست
× سکته میکنه فک میکنه چی شدی بهش میگم حالت خوبه
تماس رو وصل کرد و زد رو بلند گو
×جونم ارباب جئون
+چیشد یانگ سو ات کجاس
×ات خانم حالش خوبه الان هم خدافظ میخایم بریم باهم خوش بگذرونیم
گوشی رو قطع کرد...
"𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴"
الو الو گفتم ولی یانگ سو قطع کرد.
کلافه دستی تو موهام کشیدم نباید سرش داد میزدم فق میخواستم....هوف
باید رو عصبانیتم کار کنم.
بم پارسی کرد
+چیه بم به نظر تو من مقصرم
بم همینجوری نگاهم کرد ته چشماش قشنگ معلوم بود که میگف خاک تو مخت با عقلت واقعن برات متاسفم انتظار صحبت از یه سگ رو داری.
نگاهمو ازش گرفتم نشستم رو کاناپه ولی...
____________
شنیده بودم فیک خونتون افتاده.
بعد از دوهفته ۳ پارت تقدیم چشای خوجلتون🫠
این همه حمایت واگعیه یا کیکه؟😂
فردا صبح"
"𝒂𝒕"
از دیشب اتفاق هایی افتاده که فکر نمیکردم راجبشون...
گوشیم زنگ خورد. دکمه سبز رو رسوندم به دکمه قرمز تا تماس برقرار شه:
+الو ات کجایی
♡کافه
+مرخصی بگیر و بیا به آدرسی که برات میفرستم
♡اتفاقی افتاده
یهو عصبی شد و بلند داد زد
+ به تو چه وقتی میگم بیا بیا دیگه
بغضم گرفت شاید اون منو نجات داده بود ولی حق نداشت سرم داد بزنه
♡ شاید شما باعث همه این اتفاق های خوبین ولی دلیل نمیشه که سرم داد بزنید
+ات من..
خواست ادامه اش رو بگه که قطع کردم.
رفتم تا لباسامو عوض کنم میخوام برم تا برای خودم یه کاری پیدا کنم حداقل دیگه کسی حق این رو نداره که بخاطر کار هایی که کرده برام سرم داد بکشه.
لباسامو که عوض کردم داشتم از کافه میرفتم بیرون که یانگ سو اومد پیشم و گفت
×کجا کجا ات خانم
♡ببخشید رئیس ولی من دیگه نمیخوام اینجا کار کنم
×شاید تو با اون ارباب گند اخلاقت دعوا کرده باشی ولی دلیل نمیشه که من گارسون به این خوبی رو از دست بدم که دلیل میشه
(بچم کجاش گند اخلاقه🤧💔)
×الان هم بیا بریم باهم بیرون.
♡آخه...
×آخه نداره بدو بریم
باشه ای گفتم و باهم از کافه خارج شدیم
گوشیم دوباره زنگ خورد اما جواب ندادم ارباب بود دیگه نمیدونم چرا دلم میخواست ازم عذر خواهی کنه.
تا منم میگفتم بخشیدمش.
ایندفعه گوشی یانگ سو زنگ خورد
به من نگاهی کرد و گفت
×جواب بدم؟
♡نمیدونم دوست شماست
× سکته میکنه فک میکنه چی شدی بهش میگم حالت خوبه
تماس رو وصل کرد و زد رو بلند گو
×جونم ارباب جئون
+چیشد یانگ سو ات کجاس
×ات خانم حالش خوبه الان هم خدافظ میخایم بریم باهم خوش بگذرونیم
گوشی رو قطع کرد...
"𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴"
الو الو گفتم ولی یانگ سو قطع کرد.
کلافه دستی تو موهام کشیدم نباید سرش داد میزدم فق میخواستم....هوف
باید رو عصبانیتم کار کنم.
بم پارسی کرد
+چیه بم به نظر تو من مقصرم
بم همینجوری نگاهم کرد ته چشماش قشنگ معلوم بود که میگف خاک تو مخت با عقلت واقعن برات متاسفم انتظار صحبت از یه سگ رو داری.
نگاهمو ازش گرفتم نشستم رو کاناپه ولی...
____________
شنیده بودم فیک خونتون افتاده.
بعد از دوهفته ۳ پارت تقدیم چشای خوجلتون🫠
این همه حمایت واگعیه یا کیکه؟😂
۵۹.۴k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.