We were just friends but...P.11

پرستار : آقای پارک ما از ایشون آزمایش خون گرفتیم و یک مولکول هایی داخل خونشون پیدا کردیم که قبل از اینکه شما بهشون خون بدید وجود نداشته ، این مولکول ها از طریق خون شما وارد بدن ایشون شده و ما نمی تونیم تشخیص بدیم که اونها چی هستن ، شما بیماری خاصی دارید ؟
جیمین : من...من یک خونا...بیماری ای ندارم
پرستار : در هر حال شما باید در جریان می بودید
جیمین : ممنون
*پرستار میره
*جیمین ویو
یعنی الان ا.ت خوناشام شده ؟
اینقدر خوشحال بودم که نمی تونستم یک جا وایسم ولی باید مطمعن می شدم
اما...اما برای مطمعن شدن ا.ت باید خیلی درد بکشه
ا.ت خانوم هی از دستم در می رفتی الان باید بفاکت بدم میس
جیمین : ا.ت بهتری ؟
ا.ت : اوهوم نگران نباش
جیمین : ببخشید من واقعا نمی خواستم بهت آسیب بزنم
ا.ت : نه مهم نیستش *لبخند
جیمین دم گوش ا.ت با صدای ددی و خش دار بمش میگه : بیبی گرل امشب باید به فاکت بدم
ا.ت با ترس میگه : یعنی چی ؟ من می ترسم و درضمن هیچ بایدی وجود نداره
جیمین با خنده : چرا اینسری بایدیه
ا.ت : چرا ؟
جیمین : تو خون کم داشتی و من بهت خون دادم و خوب الان تو یک خوناشامی
ا.ت : چییییییییی
جیمین : برای اینکه مطمعن شم باید باهام سکس کنی فقط یک سوال
ا.ت با ناله از سر اعصبانیت : ها
جیمین با خنده : تو...باکره ای دیگه ؟
ا.ت : یاااااااااااا جیمیننننننننن خودت ازم گرفتیششش عیشششش
^ادامه دارد...^