پارت 4

تهیونگ اومد تو اتاق رفت سمت کمد یه شلوارک برداشت داشتم زیر چشمی بهش نگاه میکردم یه دفعه ای کتشو شلوارشو در آورد و جلوم لخت بود سعی کردم بهش نگاه نکنم ولی چه بدن خوبی داشت عکسایی که تو پیجش بود خیلی توشون لاغر بود ولی مشکل این که بدن ساخته و الان بدنش اینقد شده
لباساش و پوشید
_ برو یکم اونور تر
اومد رو تخت دراز کشید بدون تیشرت
+نمیخوای تیشرت بپوشی؟
_نه گرمم میشه اینطوری راحت ترم
+آها
_ راستی بابات گفت بهت بگم یادت نره غذا درست کنی
+اون گفت
_اره گفت ولی به نظرم نیاز نیست یه کاریش میکنیم
+نه نمیخواد درست میکنم
_ مطمعنی
+اره
_ راستی اسمت چیه؟
+یوری
_ اسم قشنگیه
هم زمان که داشتم کامنتارو میخوندم باهاش حرفم میزدم
_ داری چی کار میکنی
+دارم کامنت میخونم
_ بده منم بخونم
ویو تهیونگ
چرا باید کامنت بخونه
گوشیش و گرفتم داشتم کامنتارو میخونم (همونایی که نوشتم)
یعنی اینقد دوسم دارن که کامنتا اینقد زیاد شده فک کنم دوباره رکورد خودمو شکوندم
ولی کامنتاش خیلی باحال بود
_ بیا
+بده
_ مگه پیج تورو ندارن که تو کامنتا دنبال پیجتن
+نه پیج منو کسی نداره
_به من پیجتو و شمارتو بفرست
+ دارم میگم کسی نداره بهت بفرستم
_ یعنی نمیتونم پیج زنمو داشته باشم (با خنده و شوخی)
+مگه دایرکتت بازه
_ آره بازه بفرست میرم چک میکنم
+الان پیام میدم
چند دقیقه بعد
_ چرا نقطه فرستادی
+چی میفرستادم
_ شمارت
+بیا اینم شمارم
پرش زمانی به صبح زود
..........