فیک moon river 🌧💙پارت⁶
میخواستم بانو رو خبر کنم اما وقتی امپراطور دستش رو به نشونه سکوت بالا برد خفه خون گرفتم و فقط خودمو فحش میدادم چون وزیر مین همراه امپراطور بود و به خاطر سهل انگاری من دخترش گیر اوفتاده بود
کوک « من هیچ حسی به تمام بانوان جوانی که مادر و مادربزرگ به عنوان همسرم در نظر گرفته بودن نداشتم...آهی کشیدم و خواستم برم به اقامگاه ملکه ی مادر تا نتیجه انتخاب کاندید ها رو ببینم و براشون یه آزمون طرح کنم که چشمم به چندتا ندیمه اوفتاد که نزدیک دریاچه ایستاده بودن...همیشه از نزدیک دریاچه ماه رد میشدم چون اون مکان مظهر آرامش من بود...مسیرم رو عوض کردم و نزدیک دریاچه شدم...جلوتر از ندیمه ها بانوی جوانی که مشخص بود جزو کاندید های انتخاب ملکه اس کنار دریاچه قدم میزد و خیلی کیوت پاهاشو جا پای قبلیش میگذاشت ( اگه عاشقانه ماه رو دیده باشید یه قسمتش شاهزاده ووک داشت توی برفا قدم میزد بعد آیو پاهاشو جای رد کفش های اون میذاشت که فرو رفته...یئونم یه همچین کاری میکرد) از شدت کیوتی و چهره بامزه اش وقتی تمرکز کرده بود لبخندی روی لباب نشست به نگهبان ها اشاره کردم عقب بمونن و رفتم جلوتر....وقتی نزدیک شدم و چهره اون دختر رو دیدم لحظه ای ماتم برد...اما بعدش با یادآوری جلسه ای که با وزیر مین داشتم.. همه چیز برام روشن شد...
فلش بک به جلسه دو روز با وزیر مین //
کوک « توی اتاقم نشسته بودم و داشتم عریزه های حکومتی رو برسی میکردم که منشی هان اومد و گفت وزیر مین تقاضای ملاقات داره....عریزه ای که روبه روم بود رو بستم و گفتم
کوک « راهنماییشون کنید
مین یونگی « طبق دستور ملکه باید امپراطور رو از نقشه ملکه و نقشی که یئون باید بازی کنه مطلع میکردم.. پس به سمت اقامتگاه امپراطور رفتم و بعد از اینکه اجازه ورود رو دریافت کردم داخل شدم و تعظیم کردم
یونگی « روز بخیر سرورم
کوک « خوش اومدی وزیر مین! بنشین...امروز قرار بود استراحت کنی...اتفاقی افتاده که به اینجا اومدید
یونگی « بله سرورم...اما موضوع مهمی هست که به دستور ملکه باید شما رو در جریان قرار بدم...
کوک « میشنوم
یونگی « خودتون میدونید که ملکه مادر قراره ملکه آینده رو انتخاب کنه و چون رابطه خوبی با وزیر سو دارن دختر ایشون رو انتخاب میکنن و قدرت وزیر سو و ملکه مادر دو برابر میشه و ممکنه برای سلطنت شما خطر ساز باشه....برای همین ملکه یکی از بانوان قصر رو که دقیقا همسن دختر گم شده من و یوری اس رو انتخاب کرده تا کاندید بشه ..باتوجه به هوش و استعدادی که این دختر سراغ داریم یقینا نظر ملکه ی مادر رو جلب میکنه....
کوک « من هیچ حسی به تمام بانوان جوانی که مادر و مادربزرگ به عنوان همسرم در نظر گرفته بودن نداشتم...آهی کشیدم و خواستم برم به اقامگاه ملکه ی مادر تا نتیجه انتخاب کاندید ها رو ببینم و براشون یه آزمون طرح کنم که چشمم به چندتا ندیمه اوفتاد که نزدیک دریاچه ایستاده بودن...همیشه از نزدیک دریاچه ماه رد میشدم چون اون مکان مظهر آرامش من بود...مسیرم رو عوض کردم و نزدیک دریاچه شدم...جلوتر از ندیمه ها بانوی جوانی که مشخص بود جزو کاندید های انتخاب ملکه اس کنار دریاچه قدم میزد و خیلی کیوت پاهاشو جا پای قبلیش میگذاشت ( اگه عاشقانه ماه رو دیده باشید یه قسمتش شاهزاده ووک داشت توی برفا قدم میزد بعد آیو پاهاشو جای رد کفش های اون میذاشت که فرو رفته...یئونم یه همچین کاری میکرد) از شدت کیوتی و چهره بامزه اش وقتی تمرکز کرده بود لبخندی روی لباب نشست به نگهبان ها اشاره کردم عقب بمونن و رفتم جلوتر....وقتی نزدیک شدم و چهره اون دختر رو دیدم لحظه ای ماتم برد...اما بعدش با یادآوری جلسه ای که با وزیر مین داشتم.. همه چیز برام روشن شد...
فلش بک به جلسه دو روز با وزیر مین //
کوک « توی اتاقم نشسته بودم و داشتم عریزه های حکومتی رو برسی میکردم که منشی هان اومد و گفت وزیر مین تقاضای ملاقات داره....عریزه ای که روبه روم بود رو بستم و گفتم
کوک « راهنماییشون کنید
مین یونگی « طبق دستور ملکه باید امپراطور رو از نقشه ملکه و نقشی که یئون باید بازی کنه مطلع میکردم.. پس به سمت اقامتگاه امپراطور رفتم و بعد از اینکه اجازه ورود رو دریافت کردم داخل شدم و تعظیم کردم
یونگی « روز بخیر سرورم
کوک « خوش اومدی وزیر مین! بنشین...امروز قرار بود استراحت کنی...اتفاقی افتاده که به اینجا اومدید
یونگی « بله سرورم...اما موضوع مهمی هست که به دستور ملکه باید شما رو در جریان قرار بدم...
کوک « میشنوم
یونگی « خودتون میدونید که ملکه مادر قراره ملکه آینده رو انتخاب کنه و چون رابطه خوبی با وزیر سو دارن دختر ایشون رو انتخاب میکنن و قدرت وزیر سو و ملکه مادر دو برابر میشه و ممکنه برای سلطنت شما خطر ساز باشه....برای همین ملکه یکی از بانوان قصر رو که دقیقا همسن دختر گم شده من و یوری اس رو انتخاب کرده تا کاندید بشه ..باتوجه به هوش و استعدادی که این دختر سراغ داریم یقینا نظر ملکه ی مادر رو جلب میکنه....
۶۸.۸k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.