p29
ب:
رفتم داخل خونه که جیسارو دیدم که پاش رو روی اونیکی پاش انداخته بود و داشت قهوه میخورد به بابا اشاره کرد که من اومدم
بابا برگشت سمتم....عصبانیه؟
بابا:کدومگوری بودی؟(عربدههههه)
ب:ممن
جیسا:یگو دیگه رفته بودی هر.ز.گ.ی
بابا:پس برام ......(سانسورررر)هم شدی نهههههههه
ب:ب بابا(گریههههه)
بابا:زه.ر.م.ا.رررررر بابااااااا
ب:هق....هق
ج:(پوزخند)
بابا:پس اون تهیونگ ل.ا.ش خ.و.ر(با عرض معذرت) کحا بودههههه
ج:پیش خمون بود دیگه بابایی با اونمیدونی چه کارا کرده؟
بابا:چ چه غلطی خوردی بندایا داری راه ننت رو ادامه میدی؟به خودت بیااااااا من تورو اینطوری بزرگنکردممم
ب:مگه تو منو بزرگ کردیییییی چرا داری حرف های بیهوده میزنییییییی تو به من اعتماد نداریییی تهیونگ حالش بد بود رفتم پیشش بهش رسیدم نمیتونستم بزارم اون اونطوری بمیرهههههه اون هیچکی رو ندارهههههه
بابا:به تو نیومده به مردم رسیدگی کنییییی
ب:من مثل تو نیستم من دوست دارم بهش کمک کنم
ج:بابایی تنبیهش کن به خودش بیاد
ب:تویکی خفه خون بگیر وگرنه شیله پیتت میکنممممم شیر فهم شدددددد
ج:(تعجب)
بابا:اهم بندایا کارت بدون تنبیه نمیمونه دوروز بیرکن نمیری و ....گوشیت رو ازت میگیرم
ب:چ جی نهههههه نههههه
بابا:حالا برو اتاقت ...خانم چان(بالا سرخدمتکارا)
چان:بله اقای لی
بابا:بندایا رو ببر اتاقش و فقط براش ناهار بده نباید در اتاقش باز باشه مفهومه؟
چان:بله ...بیا دخترم بریم
ب:هق...
ب:
منو برد اتاقم و خودشم اومد داخل
چان:ببین دخترم اروم باش گریه نکن من برات خوراکی میارم خب؟
ب:برام...برام پشمکم میاری اجوما؟(کیوتتتتتتتت ننههههههه)
چان:(خنده)حتما خوشگل من
ب:
اجوما رفت بیرون
ههه میگه پس برام عذاب اوره تویه اتاقم بمونم ولی وای وایییی نهههههه با تهیونگ قرار دارمممممممم شتتتتت
ته:
یه کافه رو رزرو کردم و گل و فلانی گرفتم ادرس کافه رو برا بندایا فرستادم
پیام ته:
سلام امیدوارم خوب باشی
ساعت ۸ تو کافه(هرچی میخوای بزار)
منتظرتم اینم ادرسشه یادت باشه بابات نفهمه خب؟
بابا:
از کارای بندایا دیگه خسته شدم
جیسا دخترم اگه نمیگفت نمیدونستم کار اشتباهی(جیسا بره تو حلقت)انجام داده
همینطوری دستم رو سرمبود که صدای پیامکی به بندایا اومد وقتی بازش کردم از طرف برج یخی؟
اون دیگه کیه
پیامش رو باز کردم و با هر کلمه ای اتیشی میشدم
یعنی بندایا به من نگفته که با کسی قرار میزاره؟
شرط نداریم فردا میزارم یا پسفردا نمیدونم🫂🫂
رفتم داخل خونه که جیسارو دیدم که پاش رو روی اونیکی پاش انداخته بود و داشت قهوه میخورد به بابا اشاره کرد که من اومدم
بابا برگشت سمتم....عصبانیه؟
بابا:کدومگوری بودی؟(عربدههههه)
ب:ممن
جیسا:یگو دیگه رفته بودی هر.ز.گ.ی
بابا:پس برام ......(سانسورررر)هم شدی نهههههههه
ب:ب بابا(گریههههه)
بابا:زه.ر.م.ا.رررررر بابااااااا
ب:هق....هق
ج:(پوزخند)
بابا:پس اون تهیونگ ل.ا.ش خ.و.ر(با عرض معذرت) کحا بودههههه
ج:پیش خمون بود دیگه بابایی با اونمیدونی چه کارا کرده؟
بابا:چ چه غلطی خوردی بندایا داری راه ننت رو ادامه میدی؟به خودت بیااااااا من تورو اینطوری بزرگنکردممم
ب:مگه تو منو بزرگ کردیییییی چرا داری حرف های بیهوده میزنییییییی تو به من اعتماد نداریییی تهیونگ حالش بد بود رفتم پیشش بهش رسیدم نمیتونستم بزارم اون اونطوری بمیرهههههه اون هیچکی رو ندارهههههه
بابا:به تو نیومده به مردم رسیدگی کنییییی
ب:من مثل تو نیستم من دوست دارم بهش کمک کنم
ج:بابایی تنبیهش کن به خودش بیاد
ب:تویکی خفه خون بگیر وگرنه شیله پیتت میکنممممم شیر فهم شدددددد
ج:(تعجب)
بابا:اهم بندایا کارت بدون تنبیه نمیمونه دوروز بیرکن نمیری و ....گوشیت رو ازت میگیرم
ب:چ جی نهههههه نههههه
بابا:حالا برو اتاقت ...خانم چان(بالا سرخدمتکارا)
چان:بله اقای لی
بابا:بندایا رو ببر اتاقش و فقط براش ناهار بده نباید در اتاقش باز باشه مفهومه؟
چان:بله ...بیا دخترم بریم
ب:هق...
ب:
منو برد اتاقم و خودشم اومد داخل
چان:ببین دخترم اروم باش گریه نکن من برات خوراکی میارم خب؟
ب:برام...برام پشمکم میاری اجوما؟(کیوتتتتتتتت ننههههههه)
چان:(خنده)حتما خوشگل من
ب:
اجوما رفت بیرون
ههه میگه پس برام عذاب اوره تویه اتاقم بمونم ولی وای وایییی نهههههه با تهیونگ قرار دارمممممممم شتتتتت
ته:
یه کافه رو رزرو کردم و گل و فلانی گرفتم ادرس کافه رو برا بندایا فرستادم
پیام ته:
سلام امیدوارم خوب باشی
ساعت ۸ تو کافه(هرچی میخوای بزار)
منتظرتم اینم ادرسشه یادت باشه بابات نفهمه خب؟
بابا:
از کارای بندایا دیگه خسته شدم
جیسا دخترم اگه نمیگفت نمیدونستم کار اشتباهی(جیسا بره تو حلقت)انجام داده
همینطوری دستم رو سرمبود که صدای پیامکی به بندایا اومد وقتی بازش کردم از طرف برج یخی؟
اون دیگه کیه
پیامش رو باز کردم و با هر کلمه ای اتیشی میشدم
یعنی بندایا به من نگفته که با کسی قرار میزاره؟
شرط نداریم فردا میزارم یا پسفردا نمیدونم🫂🫂
۲۸.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.